ز قله رد شده افتاده در سرازیری
جوان پای نهاده به وادی پیری
که ایستاده و پرسیده از خودش ناگاه
چقدر دربهدری، اضطراب، درگیری
تو آفتابۀ خرج لحیم خواهی شد!
به افتضاحی یخچالهای تعمیری
دل شکسته به سالم بدل نخواهد شد
نروید از پسِ دندان دائمی شیری
گذشت دورۀ اندیشههای سودایی
پرید خلسۀ بیتابی اساطیری
پریدی از همۀ خوابهای آینده
میان لحظۀ اکنون، ولی به این دیری
نترس! زندگیات مال توست، راحت باش
تو مردهای و از این بیشتر نمیمیری
سمانه کهربائیان
- ۰ نظر
- ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۴