محزونتر از کمانچه
جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۸ ب.ظ
از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پُرم
محزونتر از کمانچه ی کیهان کلهرم
داغم چنان که شعله ی فریاد و دودِ داد
پنهان نمی شود به قبای تظاهرم
آبم ولی به آتش خود نیستم جواب
نانم ولی به سفرهی خود، سخت آجرم
شعرم که جز به روز سرودن نمیرسم
بغضم که جز به درد شکستن نمیخورم
نفرین به من که خلق، مرا رشتههای مهر
یک یک بریده اند، ولی من نمی برم
من مثل اشک، منتظر پلک هم زدن
مثل حباب منتظر یک تلنگرم!
مرتضی لطفی
زیبا بود