گر از خلقِ بنی آدم ملولی، قتل عامش کن
گر از عمری که بخشیدی پشیمانی، تمامش کن!
اگر جویندهای زحمت رساند، راحتش گردان!
وگر جنبندهای سر بر کند، سنگی حرامش کن!
اگر خورشید چشمک میزند تیری به چشمش زن
وگر ماهی به بام آید، شهابی خرجِ بامش کن!
بزن بشکن بیفکن زیر و رو کن، واژگون گردان
من از سود و زیان سیرم، بزن بازارِ شامش کن!
یکایک خاک و باد و آب و آتش را به محضر خوان
بزرگا! هرچه مِیلت میکشد با هر کدامش کن!
بیا افسردگان و مردگان را در بغل بفشُر
بگیر افشردهای از جانِ ما، و "اندوه" نامش کن
پس از ما هرچه میخواهی بساز اما جهاندارا!
جهنمدرّهای بود این زمین، دارالسّلامش کن!
مرتضی لطفی
- ۰ نظر
- ۰۷ دی ۰۰ ، ۲۳:۲۲