چندان پُرَم که گر دهنم را رها کنند
باید که خلق در سخنِ من شنا کنند!
یارب! بگو که سینه شکافند از سخن،
وین عقده از زبانِ نترسیده وا کنند!
یارب! شراب در قلمم ریز تا لغات،
بیهوش، مدحِ بیصلهی مرتضا کنند!
ترسم بریز گرچه قرار است کافران،
در شاَنِ خویش، پاسخِ مدحم هَجا کنند!
ترسم بریز گرچه قرار است مُفتیان،
از حرفِ راستین، دهنِ گَنده وا کنند!
دستم بگیر و خود بنویس آنچه شاَن اوست،
مگذار تا بنانِ من از خط، خطا کنند!
مُهرِ اثر به سکهی حرفم بزن که راست،
مدحِ علی کنم که فقیران صفا کنند!
مدحِ علی کنم که بدانند "اصل" کیست
باشد که این علیچهپرستان حیا کنند!
ایوانِ بوتُراب نمایم چنانکه هست،
تا این دخیلِ هرزه که بستند وا کنند!
تا من بگویم از همه عالم که صفدر است؟
شاید که صف زِ جرگهی دونان جدا کنند!
نفسِ علی میانِ غبار است تا که خلق،
بیمعرفت قیاسِ خطا در عبا کنند!
نان در علیست اینک و خیلِ گرسنگان،
قوتِ ریا مخواه که آسان رها کنند!
ما با همان "علی" به سرِ بیعتیم هان!
تا آنزمان که پرده بر اُفتد چهها کنند...
حسین جنتی
- ۰ نظر
- ۱۹ فروردين ۰۱ ، ۱۱:۰۵