چو آن دستی که گم کردهست دست دستگیرش را
جهان گم کرد با یک ضربهی مهلک امیرش را
جهان مثل یتیمی زانوی غم در بغل دارد
یتیمی که علی میداد هر شب نان و شیرش را
نظیرِ او امیری در جهان ما نبود اما
جهان بیزار کرد از خود امیر بینظیرش را
فقط نامردها از پشت خنجر میزنند، آری-
-شغالان این چنین از بیشه میگیرند شیرش را
غزل راضی نشد ماتم بگیرد در غم مولا
مرید آن است که تنها بگوید مدح پیرش را
علی اوّل، علی آخر... و این یعنی که ذات حق
فقط در او مجسم کرده القاب کثیرش را
از آن روزی که مولا شد، جهان یکباره زیبا شد
به این خاطر خدا هم جشن میگیرد غدیرش را
علی اعلیست پس باید امیرالمؤمنین باشد
بدا بر مؤمنی که خوب نشناسد امیرش را
حسین طاهری
- ۰ نظر
- ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۸