به چشمهای من از قرار برگشته
هوای گریهی بیاختیار برگشته
بگو به آن مژههای سیاه رفته مگر؟
که بخت عاشق چشمانتظار، برگشته
منم همانکه خودش را رسانده با امّید
سر قرار تو و بیقرار برگشته
اسیر آهوی چشمت شده دل شیرم
پی شکار تو رفته، شکار برگشته
به حکم اهل دل این مرد را شهید بدان
اگرچه زنده از این کارزار برگشته
خوشم به این که از این عشق بر نمیگردم
چه غم اگر ورق روزگار برگشته
سجاد رشیدیپور
- ۰ نظر
- ۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۳