نذر کردم بروم خوب گم و گور شوم
یک دهه از جلوی چشم خودم دور شوم
بروم جانب تفتیدهترین تاکستان
مست از جذبهی هفتاد و دو انگور شوم
جام حیرت بزنم مست علی مست شوم
چای هیئت بخورم نور علی نور شوم
اشک میریزم و امید که این فن شریف
اگر از روی ریا باب شود، کور شوم
سببی ساز که از روضه به آنجا برسم
که خریدار سرِ دار چو منصور شوم
من اگر سمت شهادت نروم از سر ترس
مددی حضرت ارباب که مجبور شوم
در رثای تو شدم شاعر و دارم امید
با تو محشور شوم من نه که مشهور شوم!
عباس احمدی
- ۰ نظر
- ۱۳ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۳۴