ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۸ مطلب با موضوع «شاعر :: محمدحسین ملکیان» ثبت شده است

اول ِ ابتدایِ آغاز است
درِ جنت برای او باز است
در مسیرش ملک به پرواز است
همه ی کارهاش اعجاز است
وقت پیکار شیر میدان است
او که همبازی یتیمان است
 
نقطه ی تحت باء بسم الله
شرف لااله الا الله
آسمان پیش قامتش کوتاه
در خیبر برای او پر کاه
دشمن از پیش و پس اگر دارد
ذوالفقار علی دو سر دارد
 
دست و بازوی او نمک دارد
به همه نیت کمک دارد
عشق ما ریشه در فدک دارد
به ولایت هرآنکه شک دارد
برود کعبه را طواف کند
و نگاهی بر آن شکاف کند
 
هر زمان فاطمه کنار علیست
هر کجا هست،بخت یار علیست
ملک الموت، ذوالفقار علیست
جبر حتی در اختیار علیست
آن همه اختیار داشت ولی
بر سر نفس، پا گذاشت علی
 
گفت"یا فاتح" و قرار گرفت
نفس خود را در اختیار گرفت
بعد در دست، ذوالفقار گرفت
جان کفار را دو بار گرفت
بار اول به چشم و ابرویش
بار دوم به تیغ و بازویش
 
ما همه قنبریم و غم بَر اوست
هم دلاور هم اینکه دلبر اوست
خصلت جمله انبیا در اوست
اوست از اول و در آخر اوست
پیش پاهاش کوه خم شده است
هر که با اوست محترم شده است
 
در کمیاب اگر که در صدف است
در نایاب، ریگی از نجف است
جلوی خانه اش همیشه صف است
شاهراه بهشت، اینطرف است
هر که دور ضریح مولا گشت
بی هراس از پل صراط گذشت
 
سعدی و مولوی و بیدل را
حافظ و عنصری و دعبل را
صایب و انوری و مقبل را
همه ی شاعران قابل را
خوانده ام، نزد او کم آوردند
هرقدَر بیت محکم آوردند
 
گوش خلق از علی علی پر شد
سنگ راهش یکی یکی دُر شد
راه رفت و خدا تصور شد
با علی راه ما میان بر شد
تا که پا روی عدل نگذاریم
به ولای علی نظر داریم
 
به خدا عالم یگانه علی ست
حاکم شهر و مرد خانه علی ست
برترین خلقت زمانه علی ست
عدل الله را نشانه علی ست
جورج جرداق وصف او کرده
سند از اهل سنت آورده
 
عشق را در غدیر یافته ایم
و علی را وزیر یافته ایم
سندی بی نظیر یافته ایم
بین دست امیر یافته ایم
آنچه داریم از علی ازلی ست
گل ما خاک زیر پای علی ست
 
با تمامی سربه زیری ها
سربلندیم ما غدیری ها
ختم گردد به خیر، پیری ها
دست ما را اگر بگیری، ها
هیچ سرداری از علی سر نیست
دست بالای دست حیدر نیست
 
راه شیری غبار راه علی ست
ریگ های نجف سپاه علی ست
به خدا که خدا گواه علی ست
شب به شب کوفه در پناه علی ست
کوفه دل را شکست یا سر را؟!
هیچ یک را! نماز حیدر را

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

بی روی علی شعر من آرایه ندارد
بی اذن علی، نطق، درونمایه ندارد
بی نام علی قرآن یک آیه ندارد
بی حب علی دین بخدا پایه ندارد
عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش
یعنی که فقط بنده ی سلطان نجف باش

یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است
با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است
"سلطان جهانش به چنین روز غلام است"
ذکر لب مولا صلوات است و سلام است
هم شان علی کیست؟ اگر هست بیاید!
بالاتر از این دست محال است بیاید

هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل
توصیف گر روی گل او شده بلبل
نقل است که شاعر شده حافظ به توسل
"لاحول و لاقوه الا بتغزل"
ایجاز رباعی ست، بلندای قصیده ست
از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده ست

خورشید شده آینه گردان جمالش
خوردند ملایک همگی غبطه به حالش
گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش
میراث محمد، صلواتی ست که آلش
کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد
با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد

تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن اش خواند
"او" بود که پیغمبر اسلام، "من"اش خواند
صدآیه ی نازل نشده از دهنش خواند
استاد سخن،فاطمه، صاحب سخن اش خواند
کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد
جز او احدی خطبه ی بی نقطه ندارد

برده ست خدا نام از او داخل انجیل
موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل
داده ست به فرمان علی گوش، ابابیل
پیغامبری را علی آموخت به جبریل
این ها همگی هیچ، بگو معجزه اش چیست
اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست

عدل علوی دست عقیل است در آتش
گیرم بزند دشمن او پشت در آتش
لطفش به گنهکار چون آبی ست بر آتش
شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش
در آتش سوزنده و بی سایه ی محشر
بر چادر زهرا متوسل شو و بگذر

عشق علی و فاطمه تکرار ندارد
جز فاطمه عالم گل بی خار ندارد
جز با در این خانه، گدا کار ندارد
این خانه دری دارد و دیوار ندارد
در کوچه ی باریک علی آه...چه ها شد
هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

یکه بود و بی‌حریف، این شد که لشگر باب شد
لشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شد

تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت
در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد

هیبتش را چون مؤذن داخل محراب دید
ابتدای هر اذان "الله اکبر" باب شد

شیعیان توحیدشان را در ولایت یافتند
در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد

اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی‌ست
ختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شد

گفت پیغمبر "انا علمٌ علیٌ بابها"
در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!

هر چه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟
آخرش حیدر امیرالمؤمنین ارباب شد


محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده
خشک و زمستانی‌ام، بهار ندارم
باخته‌ام، برگی اعتبار ندارم

ریشه که جز خاک بر سرم نتوان ریخت
شاخه که جز برف کوله‌بار ندارم

ملعبه‌ی دست کودکان جنونم
یک گل مصنوعی‌ام که خار ندارم

یک قدمی غزال زخمی‌ام اما
پای عبور و دل شکار ندارم

دیر رسیدم سر قرار، مهم نیست
غیر خودم با کسی قرار ندارم
 
شاهم، شاهی که مات قلعه‌ی دوری‌ست
شاه پیاده که یک سوار ندارم

مثل همیشه تو را ندارم و از تو
بیشتر از این هم انتظار ندارم

محمدحسین ملکیان
  • ناخوانده
سلام فلسفه‌ی چشم‌های بارانی
سلام آبروی سجده‌های طولانی

تو را هر آینه تصویر کرده‌ام، نظمی
چه نسبتی است میان تو با پریشانی؟

چگونه وصف کند غصه‌ی تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهره‌ی تو را مانی؟

بیا که ما همه چشم از گناه می‌پوشیم
چرا تو این همه از خلق، رو بپوشانی؟

چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی

چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی

قرار بود بسازیم خانه‌ی دل را
چقدر ساخته شد خانه‌های اعیانی

چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی

اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بی تو مهمانی

چقدر سینه‌زنی زود جای خود را داد
به پایکوبی نیمه شب خیابانی

چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست
میان همهمه‌ی کوچه‌ی چراغانی

نه روضه‌های محرم تو را تسلا داد
نه شاد کرد تو را جشن‌های شعبانی

خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی

بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجه‌ی عربی، با زبان قرآنی

بگو که روضه‌ی باز است خاطره‌هایت
بگو هرآن‌چه که نشنیده‌ایم و می دانی

بگو که خنجر شمر از قفا چه سخت برید
بگو که خون خدا کشته شد به آسانی

بگو حسین اگر داغ داشت، بر دل بود
بگو که داغ سنان بود روی پیشانی

بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه می رسی از تشنگی به حیرانی

فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز می‌خوانی

به قدر چکه‌ای از اشک‌هات موجز نیست
چکیده‌ی همه‌ی شعرهای ایرانی

محمدحسین ملکیان
  • ناخوانده

غمش از لشگرش بزرگ‌تر است
خنجر از حنجرش بزرگ‌تر است

زینب از بس که داغ دید انگار
خیلی از مادرش بزرگ‌تر است

چه کند با علی اصغر که
نیزه ها از سرش بزرگ‌تر است

چه کند با علی اکبر که
سرش از پیکرش بزرگ‌تر است

هر قدر تیر حرمله دارد
از سر اصغرش بزرگ‌تر است

اربا اربا... همین بگویم که
اصغر از اکبرش بزرگ‌تر است

خوش به حال کسی که از انگشت
کمی انگشترش بزرگ‌تر است

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

لب تشنه‌ای، به یاد لب خشک اصغری
آن داغ دیگری است و این داغ دیگری

گاهی زره به تن، به علی می‌شوی شبیه
گاهی عبا به دوش، شبیه پیمبری

گفتند کوفیان به تو از هر دری سخن
واشد به دردهای تو از هر سخن دری

با صد هزار جلوه برون آمدی... دریغ
با صد هزار دیده ندیدند برتری

تنهایی تو بیشتر از پیش واضح است
حالا که در میان شلوغی لشگری

رو می کنی به آب، چه روی مشعشعی
دل می کنی از آب، چه آب مکدری

شمشیر می‌کشی...چه شکوهی، چه هیبتی
تکبیر می‌کشند...چه الله اکبری

یاران بی‌بدیل، عجب جمع سالمی
اعضای چاک‌چاک چه جمع مکسری

آن‌ها که روی دست محمد ندیده‌اند
بر نیزه دیده‌اند که از هر نظر سری

تصویر کردن تو به جا نیست بیش از این
تصویری از تو نیست به جا و مصوری

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم

 همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم

 به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما
هوای بوسه بر آن شیشه ی گلاب نکردم

 هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد
ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم

دو راه داشتم: اصغر – حسین... ساده بگویم
که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم

به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم
که هیچ کار برای دل رباب نکردم

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده
کسی نیامده او را علی جواب کند
علی به سمت گدایان، خودش شتاب کند
کسی که روی علی ذره‌ای حساب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
علی فقط که علی نیست، چارده نور است
از او جدا شدن از هفت پشت ما دور است

برای دایره‌ی شاعران بی تکرار
شده است خطبه‌ی بی‌نقطه، نقطه‌ی پرگار
در اولین خم زلفش اسیر شد عطار
هزار شاعر مضمون سرا هزاران بار
خیال وصف علی را قلم به دست شدند
شراب عشق علی را نخورده مست شدند

علی، علی است و زهرا شناسنامه‌ی اوست
شروع او حسن است و حسین ادامه‌ی اوست
صفات خاص ملائک صفات عامه‌ی اوست
من از خودم که نمی‌گویم، این چکامه‌ی اوست
برای او و خدا، دل، شریک قایل نیست
میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست

که گفته روی زمین قرن‌هاست گم شده‌ایم؟
نه! ما مجاور کوی صد و دهم شده‌ایم
مسافر نجف و کربلا و قم شده‌ایم
مبلغ جریان غدیر خم شده‌ایم
غدیر از نظر شیعه عیدالاعیاد است
خدا ولایت خود را به شیعیان داده است

به هر که عاشق او شد اسیر می‌گویند
به دست‌های علی دستگیر می‌گویند
و اهل عرش، علی را امیر می‌گویند
هنوز جن و ملک از غدیر می‌گویند
جماعت این دو سه خط را ولی نمی‌فهمند
که چیزی از درجات علی نمی‌فهمند

علی که بود؟ نه می‌دانم و نه می‌دانی
محب او چه عرب باشد و چه ایرانی
چه آشکار سلامش کند چه پنهانی
چه در سلامت کامل چه در پریشانی
جواب می‌شنود از علی: سلام علیک
اگر مرید مرامش شدی بگو لبیک

به پاست تیر و علی روی پاست وقت نماز
نماز اوست زکات و گداست غرق نیاز
دهان کعبه از این کارهای او شده باز
که در نهایت ایجاز می‌کند اعجاز؟
به جز علی، که هر انگشت او هنرمند است
برای او در خیبر به تار مو بند است

اگر که دشمن او تیغ را غلاف کند
علی که جنگ ندارد، چرا مصاف کند؟
عمر به خوبی او باید اعتراف کند؟!
رواست کعبه نجف را اگر طواف کند
کجا شبیه به نهج البلاغه آمده است؟
کتاب‌های جهان را کسی ورق زده است؟

ستاره‌ای است برای خودش ابوریحان
ولی کنار علی می‌شود ابوحیران
که گفته نام علی نیست داخل قرآن؟!
هزار بار بخوان از شروع تا پایان
قسم به نقطه‌ی زیرین باء بسم الله
علی است معنی قرآن، سخن کنم کوتاه

ستاره روزنی از وصله‌ی عبای علی است
روایت است سماوات زیر پای علی است
به عرش رفته محمد، پی خدای علی است
به نقل قول، صدای خدا صدای علی است
قرار شعر بر این شد سخن شود کوتاه
چه "یا علی" بنویسم چه "فی امان الله"

محمدحسین ملکیان
  • ناخوانده

شده نزدیک‌تر از قبل شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی

با سر تیغ جداکردنشان دشوار است
بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی

فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است
به عقب خم شده از شرم اصابت به علی

لااقل قاتل او بر سر پیمانش ماند
لااقل داشت از این حیث شباهت به علی

درد اینجاست که در دست دگر خنجر داشت
هرکه آمد بدهد دست رفاقت به علی

رنگ رو زرد، عبا سرخ، نپوشد شاهی
مثل این جامه که پوشاند سیاست به علی

روزگاری همه از تیغ دو دم می‌گفتند
افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی!

کاسه‌ی شیری و دستان یتیمی لرزان
این خبر را برسانید سلامت به علی

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده