ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمد علوی» ثبت شده است

خدا می خواست تا تقدیر عالم اینچنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد

خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد

خدا می خواست از رخساره ی خود پرده بردارد
خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد

علیٌّ حُبّهُ جُنّه ، قسیمُ النّار والجَنّه
خدا می خواست آن باشد، خدا می خواست این باشد

علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
به پیغمبر نشانش داد تا حقّ الیقین باشد

به جز نام علی در پهنه ی تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد

به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد

مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبه ی بی نقطه ی تو نقطه چین باشد

مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن
غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد

غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد

احمد علوی

  • ناخوانده

روز و شب بر لب خود آیه ی لبخندی داشت
در فراوانی غم ها دل خرسندی داشت

عرش از روز ازل خانه ی او بود ولی
در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت

از در قلعه بپرسید خودش خواهد گفت
فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت

شرط توحید حقیقی ست ارادت به علی
هر که شد بنده ی مولا چه خداوندی داشت

مادرم در شرف مرگ فقط گفت: علی
پدرم موقع مردن به لبش پندی داشت...

که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش
پسرم! طالب فرزند ابوطالب باش

احمد علوی

  • ناخوانده