من سیه پوشم ولی در فکر ماتم نیستم
چون که مَحرم نیستم اهل محرّم نیستم
باز وقت نوحه شد، در خلق عالم شورش است
من که آرامم شریک اشک عالم نیستم
مرد میخواهد بگرید پا به پای روضهها
من که هستم؟ هر که هستم مرد این غم نیستم
اشراف اولاد آدم شد سرش بر نیزهها
بر دلم این داغ اگر سرد است، آدم نیستم
دم گرفتنهای من چیزی به جز تکرار نیست
بی نصیبم، اهل این شور دمادم نیستم
اینکه دیشب بستم و امشب شکستم عهد بود
مثل اهل کوفه ام، آری مصمم نیستم
کم زیارت خوانده ام، کمتر روایت دیدهام
رشتهی ایمانم و انگار محکم نیستم
در دل من هیأتی امروز بر سر میزند
با غم تو یک نفر هستم ولی کم نیستم
چکهچکه شیر آب تکیه امشب اشک ریخت
وای بر من، وای بر من، من که آن هم نیستم
امیرعلی سلیمانی
- ۰ نظر
- ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۴۴