ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر اهل بیت» ثبت شده است

تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب

هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین
نام تو را سکینه‌ی خود کرده انتخاب

درباره‌ی مقام بلند تو گفته‌اند؛
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب

در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرة‌النسا" لقب از "سیدالشباب"

از آن زمان که راویه‌ی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب

در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب

درد تو را شنیده‌ام از سهل‌ساعدی
داغ تو را گرفته‌ام از مجلس شراب

آتش گرفت سینه‌ی دشمن برای تو
حتی دل یزید شد از داغ تو کباب

"بس کن که ناله‌ات جگرم را کباب کرد!"
این حرف را شنیده‌ای از فاطمه به‌خواب

رویش سیاه باد و دودستش بریده باد
هرکس که دست‌های تو را بسته با طناب

هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب

یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب

با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟
وقتی که سم اسب گرفت از گلش گلاب...

ای روضه‌خوان واقعه‌ی کربلا، بگو؛
با اشک خود چگونه به‌پا کردی انقلاب

سرهای غیرتی سر نی سنگ خورده‌اند
تا دشمن از شما نتواند برد حجاب

ای بشکند دهان قلم‌های روزگار
وقتی کم است نام تو در این همه کتاب

شأن تو باشکوه‌تر از حرف‌های ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانه‌اش خراب!

باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خسته‌دلان هست مستجاب

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده

هر که مشهد می‌رود، از من سلامی می‌برد
شک ندارم پاسخت را از حرم می‌آورد
جانمازی، چادری، عطری و شاید بوسه‌ای
از دهان پنجره فولاد هم، می‌آورد

آه... اما بین مهمان‌های دارالحجه‌ات
جای من پشت ستون آخری خالی نبود؟
گرچه امشب در اتاقم اشک می‌ریزم، ولی
حال من آن روز در باب‌الرضا، عالی نبود؟

سرورم، من تابع جمهوری صحن توام
جان هرکس دوست داری، از وطن دورم نکن
حکم تبعید است هرجایی به غیر از مشهدت
گرچه سلطانی، ولی هربار مجبورم نکن

بار آخر عهد بستم دست‌هایم را بگیر
تا که من هم دست‌بندم را به ایوانت دهم
نذر کردم در شلوغی‌های اطراف ضریح
دست زائرهای کم‌رو را به دستانت دهم

...کل مشهد شوق دارد در حریمت باشد و
خوش به حال آن زمینی که به نامت خورده است
من خودم یک مشت خاکم، کاش می‎شد آخرش
آجری باشم که بر بالای بامت خورده است

الهام عظیمی

  • ناخوانده