از جنس حیدر است رجز ها که از بر است
با «یا علی» همیشه دهانش معطر است
در وصف او کتاب فراوان نوشته اند
دیگر نوشته اند، که این مرد، دیگر است
در آسیاب کوفه نکرده ست مو سفید
او پیر پای منبر اولاد حیدر است
بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است
با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند! جبهه شان نابرابر است!
تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزله ی چند لشگر است
با تیغ در غلاف به میدان قدم گذاشت
گفت آن که پای پس کشد از مرد کمتر است
حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار
این ها نفس نفس که نه! ذکر مکرر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
وحشت نکرد از اینکه سرش پای خنجر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب... و این بیت آخر است
محمدحسین ملکیان (فراز)
- ۰ نظر
- ۰۷ دی ۹۹ ، ۱۱:۲۳