بمبی که سوز عشق تو در جان ما گذاشت
چندین هزار کشته و زخمی به جا گذاشت
چشمان عاشقت که مرا تا خدا کشاند
قانون سختِ جاذبه را زیر پا گذاشت
پل زد کمان ابروی تو بر پل صراط
دریای عَفو در عطشِ کربلا گذاشت
دریا که دستِ تو، ملوانان که مستِ تو
بر کشتیاش چه خوب خدا ناخدا گذاشت
آتش کجا اثر به جمال خلیل داشت؟
داغِ تو شعله روی دل خیمهها گذاشت
ای کاش در غلاف، دو پایش شکسته بود
تیغی که دست بر رگِ خون خدا گذاشت
دستانِ بی حیای شب از آسمان به زور
خورشید را گرفت و سرِ نیزهها گذاشت
…گریه امان نداد وَ ابهام شعر من
سرپوش روی عاقبتِ ماجرا گذاشت
عباس احمدی
- ۰ نظر
- ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۵