مضمون بکر غیر تو پیدا نمی کنم
جز مدح دوست، لب به سخن وا نمی کنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
من با پیاله دست به دریا نمی کنم
در وصف آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حرف دارم و بالا نمی کنم
من ذرّه ام که خانه ی خورشید خویش را
از هیچ کس به جز تو تقاضا نمی کنم
ای گنبد همیشه مطهّر به عطر اشک
جز در حریم کوی تو مأوا نمی کنم
در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی کنم
آن قدر سربلند بر ایوان نشسته ای
کز دور هم به جز تو تماشا نمی کنم
پیش تو دست مثل علف می زنم به خاک
چون سرو، سر به سوی ثریّا نمی کنم
نامم اگر غلام رضا هست، خویش را
با نردبان اسم تو بالا نمی کنم
غلامرضا شکوهی
- ۰ نظر
- ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۹