سلام آبروی سجدههای طولانی
تو را هر آینه تصویر کردهام، نظمی
چه نسبتی است میان تو با پریشانی؟
چگونه وصف کند غصهی تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهرهی تو را مانی؟
بیا که ما همه چشم از گناه میپوشیم
چرا تو این همه از خلق، رو بپوشانی؟
چقدر بر سر بازارها قدم زدهای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی
چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی
قرار بود بسازیم خانهی دل را
چقدر ساخته شد خانههای اعیانی
چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبهها که نشد موجب پشیمانی
اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بی تو مهمانی
چقدر سینهزنی زود جای خود را داد
به پایکوبی نیمه شب خیابانی
چقدر در پی ما گشتهای چراغ به دست
میان همهمهی کوچهی چراغانی
نه روضههای محرم تو را تسلا داد
نه شاد کرد تو را جشنهای شعبانی
خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی
بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجهی عربی، با زبان قرآنی
بگو که روضهی باز است خاطرههایت
بگو هرآنچه که نشنیدهایم و می دانی
بگو که خنجر شمر از قفا چه سخت برید
بگو که خون خدا کشته شد به آسانی
بگو حسین اگر داغ داشت، بر دل بود
بگو که داغ سنان بود روی پیشانی
بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه می رسی از تشنگی به حیرانی
فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز میخوانی
به قدر چکهای از اشکهات موجز نیست
چکیدهی همهی شعرهای ایرانی
محمدحسین ملکیان
- ۰ نظر
- ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۲۲:۵۵