کاش باران میگرفت
چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۴۶ ب.ظ
آخرین باری که مهتاب از دلت جان میگرفت
ماجرای ماه و نخل و چاه پایان میگرفت
مهربان من که هر شب این یتیمستان بغض
زیرپایت کوچههایش عطر انسان میگرفت
کهکشان محصولی از اشک و اشارات تو بود
چرخ در هر چرخش از چشم تو فرمان میگرفت
تا به پا داری عدالت را برایت آسمان
از نسیم و چشمه و خورشید پیمان میگرفت
آه اگر اشک تو و چشم غزلخوانت نبود
عشق تنها میشد و راه بیابان میگرفت
کاش این شبها کسی از عصر فرصتهای سبز
در حضورت مینشست و درس قرآن میگرفت
کاش این شبهای ابری در کویرستان ما
آذرخش ذوالفقارت بود و باران میگرفت
سیداکبر میرجعفری