شاعر مخزن است
سولقان گویند بالای کن است
اینچنین تکلیف ما هم روشن است
تیر عاشق میخورد اغلب به سنگ
بسکه قلب دلبران از آهن است
ای زلیخا، بیخیال قصه شو
یوسف و این یکقلم پیراهن است
آنکه دستش توی بیتالمال نیست
یا سرش آنتوست، یا نه، کودن است
دست آقایان بهکلی توی کار
دست بیکاران وبال گردن است
گفتم این فیش نجومی مال کیست
جیم چه حه گفت: عه مال من است
ژن اگر داری برو تکثیر کن
نان ژنداران درون روغن است...
هم مزن، گر ته بگیرد بهتر است
آنکه تا ته میزند هم، همزن است
شاعران از جنس داخل میخرند
غالباً سیگارشان هم بهمن است
دخترم، از شاعران پرهیز کن
شاعر عاشق نیست، شاعر مخزن است
شب مخ بیچاره را دستش بده
صبح گرم پختن است و خوردن است
من خودم هم تا حدودی شاعرم
حرف من حرفی دقیق و متقن است
زن اگر دارد سبیل، او مرد نیست
مرد اگر بردارد ابرو را زن است
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
جای دیگر را بگیرد دشمن است
امید مهدینژاد