گریه ام در حرم از روی پریشانی نیست
چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ
گریهام در حرم از روی پریشانی نیست
که پریشانی از آداب مسلمانی نیست
در طوافند چنان موج کبوترهایت
که در این سلسله انگار پریشانی نیست
دست خالیست کسی که به حرم می آید
اول صحن نیازی به نگهبانی نیست
عربی آمده پابوس تو و می دانم
همهی حسرتش این است که ایرانی نیست
شمس تبریز، مراد دل مولاناهاست
در دل ما که به جز شمس خراسانی نیست
گریه کردم که بدانند همه، از من و تو
هیچ یک اهل نظربازی پنهانی نیست
یک نفر بین من و توست که نامش عشق است
مگر او اهل گذر باشد و میدانی... نیست
محمدحسین ملکیان