ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیده تکتم حسینی» ثبت شده است

نه کسی دیده دلی بی سر و سامان تر از این
نه شنیده است کسی دیده ی گریان تر از این

دیده ی ابری یعقوب و دل سوخته اش
نه بیابان تر از این بوده، نه باران تر از این

ای جگر گوشه، چنان بی تو خرابم که دلی
نیست خونین جگر اینگونه و ویران تر از این

"زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"
مپسندم که شوم بی تو پریشان تر از این

"اَشبَهُ النّاس" تویی "خَلقاً" و "خُلقاً" به رسول
یک نفر نیست بگوید که مسلمان تر از این؟

تو رجز خواندی و در یاد ندارد جنگی
که سپرها شده باشند هراسان تر از این

هیچ کس چون تو نرفته است سراپا با شوق
جانب مرگ خودش با لبِ خندان تر از این

بی تو از حال دل سوخته ام پرسیدند
خیمه ی شعله وری گفت که سوزان تر از این

تکه های دل من ریخته هر سو در دشت
چه کسی دیده کجا داغ فراوان تر از این؟

سیده‌تکتم حسینی

  • ناخوانده

بی‌نگاهت بی‌نگاهت مرده بودم بارها
ای که چشمانت گره وا می‌کند از کارها

مهر تو جاری شده در سینه‌ی دریا و رود
دور دستاس تو می‌چرخند گندم‌زارها

باز هم چیزی به جز نان و نمک در خانه نیست
با تو شیرین است اما سفره‌ی افطارها

باغ غمگین است لبخندی بزن تا بشکفند
یاس‌ها، آلاله‌ها، گلپونه‌ها، گلنارها

برگ‌های نازکت را مرهمی جز زخم نیست
دورت ای گل سربرآوردند از بس خارها

بعد تو دارد مدینه غربتی بی‌حد و مرز
خانه‌های شهر، درها، کوچه‌ها، دیوارها

نخل‌های بی‌شماری نیمه شب‌ها دیده‌اند
سر به چاه درد برده کوه صبری بارها

سیده تکتم حسینی

  • ناخوانده
ای سلام گرم خورشید از فراسوها به تو
شب پناه آورده با انبوه شب‌بوها به تو

بغض خود را ابرها پیش تو خالی می‌کنند
از غم صیاد می‌گویند آهوها به تو

ای ضریحت عشق! از هر لذتی شیرین‌تر است
لحظه‌ای که می‌رسد دست النگوها به تو

چون کبوتر دست برمی‌داشتند از رسم کوچ
فکر می‌کردند اگر روزی پرستوها به تو

نسخه‌ی درماندگان است آب سقاخانه‌ات
ای که دارد بستگی تأثیر داروها به تو

نغمه‌ی نقاره یک سو، یک طرف هوهوی باد
من دلم را داده‌ام در این هیاهوها به تو

سیده تکتم حسینی
  • ناخوانده

نقیضه ای بر شعر خانم سیده‌تکتم حسینی:

"نشسته برف پیری بر سر تو دلم می خواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است بیا تا خانه بوی نان بگیرد"
::
نشسته دود منقل بر سر او دعا کردم مگر باران بگیرد
تمام هیکلش را بو گرفته، الهی درد بی درمان بگیرد

به او گفتند جنس تو خراب است، خدایی این یکی در او اثر کرد
همان دم بار و بندیل سفر بست گمانم رفت از کرمان بگیرد

برو آنجا که نادر رفت روزی، برو آنجا که دیگر برنگردی
الهی گور کن قبر تو را زود، به جای خاک با سیمان بگیرد

اگر چه گوشه گیر و بی پناهی رفیق منقلی بسیار داری
خودت گفتی به من امکان ندارد دل معتاد در ایران بگیرد

خدا را شکر اگر امروز غم هست ننم هست و ننم هست و ننم هست
وگر نه با وجود تو محال است که این خانه کمی سامان بگیرد

حسن بشتاب

  • ناخوانده

و پا به پای تو آمد و پا به پات نشست
دلم اگرچه گرفت و دلم اگرچه شکست

به رسم خاطره‌هامان همیشه چشم به چشم
همیشه شانه به شانه همیشه دست به دست

گره زدم به خیالت حقیقت خود را
تویی به موی من آشفته‌، من به بوی تو مست

منم شبیه حضوری که هست اما نیست
تویی شبیه خیالی که نیست اما هست

چه روزهای سیاهی که بی تو سهم دلم
سکوت بود و سکوت و شکست بود و شکست

و پرسه‌های شبانه کنار دلتنگی
رسیده بی تو جهانم به کوچه‌ای بن‌بست

سیده تکتم حسینی

  • ناخوانده
نشسته برف پیری روی مویت، دلم می‌خواست تا باران بگیرد
تنت از خستگی خرد و خمیر است، بیا تا خانه بوی نان بگیرد

بهاران است و تصویری ندارد، پدر پاییز تقصیری ندارد
نمی‌خواهم که در این فصل غربت، دل پرمهرت از آبان بگیرد

غریب و خسته و بی‌سرپناهم، سیاه است آسمان بخت‌گاهم
برای برگ‌های زرد عمرم، بگو جنگل حنابندان بگیرد

پدر اندوه در دل‌ها زیاد است، سر راه تو مشکل‌ها زیاد است
بگو کی می‌رسد از راه آن روز، که بر ما زندگی آسان بگیرد

خدا قوت نباشی خسته ای ماه، از این دنیای تاریک و پر از آه
خدای یوسف افتاده در چاه، تقاصت را از این زندان بگیرد

خدا را شکر اگر امروز غم هست، حرم هست و حرم هست و حرم هست
خودت گفتی به من امکان ندارد، دل سادات در ایران بگیرد

سیده تکتم حسینی
  • ناخوانده

از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق‌تری از من

دلبسته‌ات بودم من و دلبسته‌ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من

آتش شدی، رفتی و گفتی: "عشق سوزان است؛
باقی نماند کاش جز خاکستری از من"

رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقی مانده چشمان تری از من

فالله خیر حافظاً خواندم که برگردی
برگشته‌ای با حال و روز بهتری از من

من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده‌های زخمی‌ات دل می‌بری از من

عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...

سیده تکتم حسینی

  • ناخوانده