ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر امام علی» ثبت شده است

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی
هی بگویم بعلیّ بعلیٍّ بعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلو‌ها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژده‌ی خیرالعملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی

ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند
قدرنشناس‌ترین امّت لات و هبلی

کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است ولی،

باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی

مهدی جهاندار

  • ناخوانده

وضو گرفتم و کردم به ربّ عشق توکّل
زدم به رسم ادب بعد از آن به خواجه تفأّل

که حرف پیر خرابات و حقّ صحبت او شد
قلم به دست گرفتم بدون هیچ تعلّل

قلم به دست گرفتم که از علی بنویسم
که چند بیت بسازم قصیده‌وار تغزّل

همان علی که به وصفش کم است اگر بنشینند
به شور، شور و شعور و شعار و شعر و تخیّل

همان علی که به اعجاز خطبه‌های فصیحش
بنای قصر سخن را درآورد به تزلزل

همان علی که ز خاک قدوم اوست اگر خضر
کویر تف زده را می‌کند بهشت پر از گل
 
همان علی که به موسی نشان دهد ید بیضا
که نیل را بشکافد مگر عصای توسّل

همان علی که غمش را به جبر صبر، نیارد
شکوه طاقت ایّوب نیز تاب و تحمّل

که هست خار به چشمش، که استخوان به گلویش
ندیده روز خوش و آب خوش نکرده تناول!

جمال وصله‌ی نعلین اوست رشک ملائک
کجا به کهنه عبایش نشسته گرد تجّمل؟!

کجا برادری‌اش را دریغ داشته از حق؟!
در آتش غضب عدل اوست دست تطاول

هنوز خواب پریشان کفر نعره‌ی تیغش
هنوز ورد زبان‌هاست یکّه تازی دُل‌دُل

اگر صلابت شمشیر او نبود به خندق
نداشت شاهین بندگی خلق تعادل!

به خویش غرّه مشو مالک از شکوه نبردت
که هست در پس هر ضربتش هزار تأمّل!

به هفت پشت عدو می‌کند نظر که مبادا...
نبوده است دمی ذوالفقارش اهل تساهل

شکاف کعبه گواهم که بی ولایت حیدر
طواف خانه‌ی حق دور باطل است و تسلسل

دلیل نقلی و عقلی چه آوریم که باز است
به حکم شرع خوارج هنوز باب تجاهل

که هست خار به چشمش، که استخوان به گلویش
ندیده روز خوش و آب خوش نکرده تناول

سیدجواد میرصفی

  • ناخوانده

شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد
کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد

به دنبال چه می‌گردند گرد کعبه حاجی‌ها؟
به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد؟

بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه ای حاجی
که از خشت و گل  این خانه لطفی بیشتر دارد

بیا! هرکس علی را دیده باشد کعبه را دیده
شکافی بر تن کعبه است که مولا به سر دارد

لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما
لباس نو به زخم کهنه‌ی او کی اثر دارد؟

دهان کعبه را بایست هم با نقره می‌بستند
که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد

من از جهل عرب حیران که شق‌الکعبه را دیده
و از پیغمبر خود خواهش شق‌القمر دارد

علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم
چرا مولا همیشه با خودش  تیغ دوسر دارد

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

خدا می خواست تا تقدیر عالم اینچنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد

خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد

خدا می خواست از رخساره ی خود پرده بردارد
خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد

علیٌّ حُبّهُ جُنّه ، قسیمُ النّار والجَنّه
خدا می خواست آن باشد، خدا می خواست این باشد

علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
به پیغمبر نشانش داد تا حقّ الیقین باشد

به جز نام علی در پهنه ی تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد

به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد

مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبه ی بی نقطه ی تو نقطه چین باشد

مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن
غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد

غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد

احمد علوی

  • ناخوانده

روز و شب بر لب خود آیه ی لبخندی داشت
در فراوانی غم ها دل خرسندی داشت

عرش از روز ازل خانه ی او بود ولی
در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت

از در قلعه بپرسید خودش خواهد گفت
فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت

شرط توحید حقیقی ست ارادت به علی
هر که شد بنده ی مولا چه خداوندی داشت

مادرم در شرف مرگ فقط گفت: علی
پدرم موقع مردن به لبش پندی داشت...

که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش
پسرم! طالب فرزند ابوطالب باش

احمد علوی

  • ناخوانده

جُز حیدر و خاندانِ او هرچه ولی‌ست
سوگند به خورشید که سنگِ بدلی‌ست

دانی که چه کرد ابنِ‌ملجم آن‌روز؟
شمشیر درآورد که این "فرقِ" علی‌ست!

حسین جنتی

  • ناخوانده

علی دست تو را خوانده است دنیا
تو را از خویشتن رانده است دنیا

برایش سفره رنگین مچینی
علی مهمان ناخوانده است دنیا

عباس احمدی

  • ناخوانده

روزی شعار کُلّ جهان می‌شود علی
طبق حدیث امام زمان می‌شود علی

وقتی که اشهدش بشود مرز شیعگی
باور کنید
کُلّ اذان می‌شود علی

آدم اگر که فرض شود دین برای آن
تن می‌شود پیمبر و جان می‌شود علی

در عالم مثال اگر رود شیعه را
سرچشمه شد نبی جریان می‌شود علی

زهرا اگر حقیقت شب‌های قدر شد
در بین ماه‌ها رمضان می‌شود علی

ای خوش به حال آنکه به هنگام عقد خویش
در سفره‌اش کلید زبان می‌شود علی

ذکر حسین آخر مجلس که می‌شود
دقت کنی دهان به دهان می‌شود علی

ذکر تمام گریه کنان می‌شود حسین
ذکر تمام سینه‌زنان می‌شود علی

با کوله بار نان و رطب‌ها هنوز هم
هر شب برای ما نگران می‌شود علی

مهدی رحیمی

  • ناخوانده

با آن که آفریده شده ست آدم از خدا
گاهی به اتفاق ندارد کم از خدا

ای اتفاق ممکن ناممکن ای علی (ع)
ای جوهر تو، هم ز تو پیدا، هم از خدا

بین تو و خدا، الف الفت است و عشق
علم از تو سربلند شد و عالم از خدا

ماهی شدم در آینه ی چشمه ی غدیر
شور تو ریخت در گل من، یک نم از خدا

در جبر و اختیار، مرا هست اختیار
خاک از ابوتراب گرفتم، دم از خدا

من قهر می فروشم و او مهر می خرد
خوفم ز قهر نیست، که می ترسم از خدا

علیرضا قزوه

  • ناخوانده

چو آن دستی که گم کرده‌ست دست دستگیرش را
جهان گم کرد با یک ضربه‌ی مهلک امیرش را

جهان مثل یتیمی زانوی غم در بغل دارد
یتیمی که علی می‌داد هر شب نان و شیرش را

نظیرِ او امیری در جهان ما نبود اما
جهان بیزار کرد از خود امیر بی‌نظیرش را

فقط نامردها از پشت خنجر می‌زنند، آری-
-شغالان این چنین از بیشه می‌گیرند شیرش را

غزل راضی نشد ماتم بگیرد در غم مولا
مرید آن است که تنها بگوید مدح پیرش را

علی اوّل، علی آخر... و این یعنی که ذات حق
فقط در او مجسم کرده القاب کثیرش را

از آن روزی که مولا شد، جهان یکباره زیبا شد
به این خاطر خدا هم جشن می‌گیرد غدیرش را

علی اعلی‌ست پس باید امیرالمؤمنین باشد
بدا بر مؤمنی که خوب نشناسد امیرش را

حسین طاهری

  • ناخوانده