راندم ز جبین جلوه دنیای دنی را
تا درک کنم آرزویی ناشدنی را
سرخ آمدم از وادی بطحا که ببینم
سودا زده آن گنبد سبز چمنی را
این عطر کدامین گل خوشبوست که کرده است
دیوانۀ دیوانه اویس قرنی را
آن چیست در این شمع که خوش کرده به هم جمع
عدل علوی را و سخای حسنی را
دفن است در این شهر چه رازی که بقیعش
خون کرده دل سنگ عقیق یمنی را
چشمان تو دریاست بگو تا به چه ترتیب
معنی کنم این سوره مکی، مدنی را
از جذبۀ معراج تو ای خواجه لولاک
موسی نکند دعوی "ربّ اَرنی" را
تاثیر نسیم خوش انفاس شما بود
عیّاض رها کرد اگر راهزنی را
در اوج گدایی غنی از عشق تو هستیم
رحمت کن و دریاب فقیران غنی را
عباس احمدی
- ۰ نظر
- ۱۶ آذر ۹۶ ، ۰۸:۳۳