لب تشنهای، به یاد لب خشک اصغری
آن داغ دیگری است و این داغ دیگری
گاهی زره به تن، به علی میشوی شبیه
گاهی عبا به دوش، شبیه پیمبری
گفتند کوفیان به تو از هر دری سخن
واشد به دردهای تو از هر سخن دری
با صد هزار جلوه برون آمدی... دریغ
با صد هزار دیده ندیدند برتری
تنهایی تو بیشتر از پیش واضح است
حالا که در میان شلوغی لشگری
رو می کنی به آب، چه روی مشعشعی
دل می کنی از آب، چه آب مکدری
شمشیر میکشی...چه شکوهی، چه هیبتی
تکبیر میکشند...چه الله اکبری
یاران بیبدیل، عجب جمع سالمی
اعضای چاکچاک چه جمع مکسری
آنها که روی دست محمد ندیدهاند
بر نیزه دیدهاند که از هر نظر سری
تصویر کردن تو به جا نیست بیش از این
تصویری از تو نیست به جا و مصوری
محمدحسین ملکیان
- ۰ نظر
- ۲۷ شهریور ۹۷ ، ۰۸:۲۱