ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهارپاره» ثبت شده است

وقف اشک است زندگانی من
ای که از کودکی شدی غم من
آه در قبر من به من برگرد
ای شب اول محرم من!

چون نهالی که اشک پایش ریخت
در عزایت شدم سترگ حسین
السلام ای حقیقت محزون!
السلام ای غم بزرگ! حسین!

این زبانی که برده نام تو را
پاسخ (من امام؟) خواهد گفت
صورتی که شده ست خیس از اشک
عاقبت بین قبر خواهد خفت

یاد کردم ز عاشقانی که
حسرت روضه هات را دارند
پدرانی که این محرم را
زیر سنگ لحد عزاداراند

مادرانی که مانده از آنان
چادری مشکی و گل لبخند
قد نداد عمرشان که این دهه هم
قیمه نذری تو را بپزند

مادرانی که چادر آنها
خیمه های تو را به پا می کرد
یاد کردم از آن النگو که
مادرم خرج روضه ها می کرد

حتم دارم که میخورم حسرت
هرچه خود را برات کم زده ام
آه سنگ لحد! بگو به حسین
سنگ او را به سینه ام زده ام

زندگانی عزیز بود و شریف
تا زمانی که زیر پرچم بود
دوست دارم که خوب گریه کنم
شاید این آخرین محرم بود

پیمان طالبی

  • ناخوانده
حرمت خیلی خوشگله آقا!
بایدم باشه، این‌جا ایرونه
این‌جا هر کی که از شما باشه
بی‌ضریح و حرم نمی‌مونه

من که این‌جا گدا نمی‌بینم
همه دارا میان به‌ درگاهت
شک ندارم گرفتن این مردم
حاجتاشونو تو قدم‌گاهت

از کنیزت یه نامه آوردم
از خودم هم یه چن‌تایی کفتر
مادرم خیلی دوستون داره
ولی آقا‌! خودم یکم بیشتر

مادرم آخرای دنیاشه
دیگه از جاش نمی‌تونه پاشه
اگه دارو می‌خوای بدی لطفاً
واسه زانوی مادرم باشه!

نمی‌تونه بیاد دیگه پیره
دلش اما هنوز پیشت گیره
دیدم آخه یه وقتایی میره
دامن خواهرت رو می‌گیره

من هنوزم شبیه دیروزم
اینو اشکم بهم نشون می‌ده
مرد که گریه نمی‌کنه لابد
شعرتون بغضمو تکون می‌ده

مجتبی سپید
  • ناخوانده
زیر تا روی قهوه خانه‌ی ما
چیزهایی خفن شده جاساز
چیزهایی خفن که با آنها
پدرم داشت دعوی اعجاز

عید آن سال، قهوه خانه‌ی ما
شاهد اتفاق تلخی بود
پدرم سنگ کوب کرد از بس
توی چایش نبات و تلخی بود

پدرم ذره ذره هر چه که داشت
ریخت در شیشه‌ی سرنگ آرام
سال هفتاد و هشت زندان رفت
سال هشتاد و هشت شد اعدام

پدرم کنج جوب کوچه‌ی‌مان
بی نیاز از تمام لغزش‌ها
جلبکی بود و لای‌روبی شد
در سرآغاز فصل رویش‌ها

توی بند خراب ساقی‌ها
پدرم اعتبار زندان بود
پدر لات من به تنهایی
ادبیات چاله میدان‌بود

سیدجواد میرصفی
  • ناخوانده