ادبیات چالهمیدان
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۲ ب.ظ
زیر تا روی قهوه خانهی ما
چیزهایی خفن شده جاساز
چیزهایی خفن که با آنها
پدرم داشت دعوی اعجاز
عید آن سال، قهوه خانهی ما
شاهد اتفاق تلخی بود
پدرم سنگ کوب کرد از بس
توی چایش نبات و تلخی بود
پدرم ذره ذره هر چه که داشت
ریخت در شیشهی سرنگ آرام
سال هفتاد و هشت زندان رفت
سال هشتاد و هشت شد اعدام
پدرم کنج جوب کوچهیمان
بی نیاز از تمام لغزشها
جلبکی بود و لایروبی شد
در سرآغاز فصل رویشها
توی بند خراب ساقیها
پدرم اعتبار زندان بود
پدر لات من به تنهایی
ادبیات چاله میدانبود
سیدجواد میرصفی
چیزهایی خفن شده جاساز
چیزهایی خفن که با آنها
پدرم داشت دعوی اعجاز
عید آن سال، قهوه خانهی ما
شاهد اتفاق تلخی بود
پدرم سنگ کوب کرد از بس
توی چایش نبات و تلخی بود
پدرم ذره ذره هر چه که داشت
ریخت در شیشهی سرنگ آرام
سال هفتاد و هشت زندان رفت
سال هشتاد و هشت شد اعدام
پدرم کنج جوب کوچهیمان
بی نیاز از تمام لغزشها
جلبکی بود و لایروبی شد
در سرآغاز فصل رویشها
توی بند خراب ساقیها
پدرم اعتبار زندان بود
پدر لات من به تنهایی
ادبیات چاله میدانبود
سیدجواد میرصفی