برادری کردی
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ق.ظ
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نماند حسین ِ بیعباس
به جای خواهری آن جا، برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر، که مادری کردی
تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی
پس از حسین، چه بر تو گذشت، وارث درد!
به خون نشستی و در خون، شناوری کردی
حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت
تو با حسین پس از او، برابری کردی
چه زخم ها که نزَد خطبهات به خفّاشان
زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی
زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی
تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت پیمبری کردی
بدل به آینه شد، خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
من از کجا و غزل گفتن از غم تو کجا
تو ای بزرگ خودت ذرهپروری کردی
مرتضی امیری اسفندقه
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نماند حسین ِ بیعباس
به جای خواهری آن جا، برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر، که مادری کردی
تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی
پس از حسین، چه بر تو گذشت، وارث درد!
به خون نشستی و در خون، شناوری کردی
حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت
تو با حسین پس از او، برابری کردی
چه زخم ها که نزَد خطبهات به خفّاشان
زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی
زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی
تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت پیمبری کردی
بدل به آینه شد، خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
من از کجا و غزل گفتن از غم تو کجا
تو ای بزرگ خودت ذرهپروری کردی
مرتضی امیری اسفندقه