ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۱۰ مطلب با موضوع «شعر آیینی» ثبت شده است

با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را

ای نیمه ی مجروح من ای کاش با تو
در خاک بگذارند نیم دیگرم را

بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را

باور نمی کردم که روزی پیش چشمم
از پا بیندازد غلافی همسرم را

تو بین آتش رفتی و من گُر گرفتم
حالا بیا و جمع کن خاکسترم را

هرشب حسن در خواب میگوید مغیره
دست از سرش بردار کشتی مادرم را

دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت
فردا بسوزانند با طفلان حرم را

از کربلا دیشب صدایی را شنیدم
انگار طفلی گفت عمه معجرم را...

محسن عرب‌خالقی
  • ناخوانده

آن رتبه را که هیچ کسی از ازل نداشت

زهرا همیشه داشت که چون خود مثل نداشت

 

از این جهت شبیه به پروردگار بود

که اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت

 

حتی اذانِ حیّ علَی الغربت علی

بی ذکر نام فاطمه خیرالعمل نداشت

 

شیعه دلش چنین ز غمِ در نمی شکست

مانند مرتضی اگر این خانه یل نداشت

 

هر چند سومین پسرش را بدون شک

در اوج عرش داشت ولی در بغل نداشت

 

سوگند می خورم به خود نام فاطمه

زهرا اگر شهید نمی شد اجل نداشت

 

مهدی رحیمی

  • ناخوانده

آری همین امروز و فردا بازمی‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا بازمی‌گردیم

با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف
با پای خود یک روز اما بازمی‌گردیم

چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد
چون رودها صحرا به صحرا بازمی‌گردیم

این زندگی مکثی‌ست مابین دو تا سجده
استغفراللهی بگو، ما بازمی‌گردیم

بین جماعت هم نماز ما فرادا بود
عمری‌ست تنهاییم و تنها بازمی‌گردیم*

ما عاقبت "انا الیه راجعون" بر لب
از کوچه بن‌بست دنیا بازمی‌گردیم

محمدمهدی سیار

* و لقد جئتمونا فرادا کما خلقناکم اول مره (همانا تنها به سوی ما آمدید، آن سان که در آغاز آفریدیمتان) انعام/۹۴

  • ناخوانده

ما را دلی‌ است چون تن لرزان بیدها
ای سروقد! بیا و بیاور نویدها

باز آ و با نسیم نگاه بهاری ات
جانی دوباره بخش به ما ناامیدها

ما جمعه را به شوق تو تعطیل کرده ایم
ای روز بازگشت تو آغاز عیدها

بازآ که خلق را نکشاند به سوی خویش
بازار پرفریب مراد و مریدها

برگرد تا زمین و زمان را رها کنند
چپ‌ها و راست‌ها و سیاه و سفیدها

بسیار دسته‌گل که برای تو چیده‌ایم
این خاک غرقه است به خون شهیدها

خون حسین می‌چکد از نیزه‌ها هنوز
برگرد و انتقام بگیر از یزیدها...

افشین علاء

  • ناخوانده

شکاف آیا دلیلش چیست وقتی خانه در دارد
کسی باید که از این راز کعبه پرده بردارد

به دنبال چه می‌گردند گرد کعبه حاجی‌ها؟
به غیر از آن شکاف حیدری چیزی مگر دارد؟

بیا و سنگ حیدر را بزن بر سینه ای حاجی
که از خشت و گل  این خانه لطفی بیشتر دارد

بیا! هرکس علی را دیده باشد کعبه را دیده
شکافی بر تن کعبه است که مولا به سر دارد

لباس کعبه را هر سال گیرم نو کنند اما
لباس نو به زخم کهنه‌ی او کی اثر دارد؟

دهان کعبه را بایست هم با نقره می‌بستند
که از اسرار صاحبخانه و مهمان خبر دارد

من از جهل عرب حیران که شق‌الکعبه را دیده
و از پیغمبر خود خواهش شق‌القمر دارد

علی را این و آن نون لنا خواندند و فهمیدم
چرا مولا همیشه با خودش  تیغ دوسر دارد

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

راندم ز جبین جلوه دنیای دنی را
تا درک کنم آرزویی ناشدنی را

سرخ آمدم از وادی بطحا که ببینم
سودا زده آن گنبد سبز چمنی را

این عطر کدامین گل خوشبوست که کرده است
دیوانۀ دیوانه اویس قرنی را

آن چیست در این شمع که خوش کرده به هم جمع
عدل علوی را و سخای حسنی را

دفن است در این شهر چه رازی که بقیعش
خون کرده دل سنگ عقیق یمنی را

چشمان تو دریاست بگو تا به چه ترتیب
معنی کنم این سوره مکی، مدنی را

از جذبۀ معراج تو ای خواجه لولاک
موسی نکند دعوی "ربّ اَرنی" را

تاثیر نسیم خوش انفاس شما بود
عیّاض رها کرد اگر راهزنی را

در اوج گدایی غنی از عشق تو هستیم
رحمت کن و دریاب فقیران  غنی را

عباس احمدی

  • ناخوانده

‎در عاشقی میان خلایق زبانزدم
‎من عاشق محمد (ص) و آل محمدم

‎یک ذره از سخاوت او کم نمی شود
‎در پیشگاه او من اگر خوب، اگر بدم

‎شادم از این مقام که از شوق گنبدش
‎بین تمام سر به هواها سرآمدم

‎از بس که مست می شوم از ذکر نام او
‎حد می زنند مردم هشیار بی حدم

‎دیوانه وار زلف گره می زنم به یار
‎دیوانه نیستم... که سر عقل آمدم

‎شرب مدام من صلوات محمدی است
یعنی همیشه مشتری "چای احمدم"

با اینکه اهل دم زدن از عشق نیستم
‎این روزها عجیب به گفتن مقیدم:

‎من عاشق محمد (ص) و آل محمدم
‎من عاشق محمد (ص) و آل محمدم

علی فردوسی

  • ناخوانده
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻭﺍﻧﺪﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﭘﺪﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ‌ﺳﺨﻨﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﻋﻈﻢ ﺑﻮﺩﻩ‌است
ﻓﻀﻪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ "ﯾﺎﻓﺎﻃﻤﻪ" ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﻭﺻﻠﻪ‌ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺠﺰﻩ‌ﺍﺕ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﺎﺩﺭﺕ ﯾﮏ‌ﺷﺒﻪ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻔﺮ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺭﻭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ
ﺁﻥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺩﺭ و ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺒﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ
ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺤﺴﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻮﭼﻪ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﻧﺒﯽ ﮐﻮﭼﻪ‌ﯼ ﻧﺎﺍﻣﻨﯽ ﺷﺪ
ﺳﺮ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﻍ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﺷﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﯾﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ

ﻣﻮﺳﭙﯿﺪﯼ ﺗﻮ ﯾک‌مرﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﭼﯿﺴﺖ ﻋﻠﯽ!
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﻣﮕﺮ ﺷﺎﻡ ﻏﺮﯾﺒﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ؟

مجید تال
  • ناخوانده

امشب که غم شام غریبان تو داریم
چشم کرم از سفره احسان تو داریم

دل را همه بر پنجره فولاد تو بستیم
نور بصر از گنبد و ایوان تو داریم

با کاسه دل بر سر راه تو نشستیم
ما خیل گدا، چشم به دستان تو داریم

لب های تو خشکند چونان جد غریبت
در سینه عزای لب عطشان تو داریم

در حجره‌ی دربسته خود فکر جوادی
ما هم هوس دیدن مهمان تو داریم

دوریم اگر از مشهد تو از تو چه پنهان
در جنت قم عطر خراسان تو داریم

بر خوان کریمانه معصومه (س) نشستیم
یا فاطمه (س) ما دست به دامان تو داریم

یا حضرت معصومه (س) سرت باد سلامت
ما بعد رضا (ع) گوش به فرمان تو داریم

گاهی دل تو مشهد و گاهی به مدینه است
ما نیز خبر از غم پنهان تو داریم

تا آمدن منتقم ضربه و سیلی
دیده به ره یوسف کنعان تو داریم

عباس احمدی

  • ناخوانده

خوش دل شد آن کسی که دارد محبتش را

بدبخت آن کسی که رد کرد دعوتش را


میخواست تا بفهمیم خورشید واقعی کیست

مبداء برایمان کرد تاریخ هجرتش را


جز پنج سال مولا دیگر ندید دنیا

حسرت به دل نشستیم طرز حکومتش را


گفتند او یتیم است در خاک ها مقیم است

در فتح مکه دیدند آن قوم شوکتش را


زهر زن یهودی یا مادر سعودی

رحلت چرا بخوانیم روز شهادتش را


روز عروج خورشید گفتند وا محمد

یک روز بعد دادند مزد رسالتش را


در صحنه ی قیامت وقتی که خلق جمعند

ما ترس خویش داریم او ترس امتش را


سیدمحمدحسین حسینی

  • ناخوانده