روی ماهت را نبیند، آخر اینجا هیچکس...
مثل رودی راه افتادیم و نجوا میکنیم
زیر لب: ما عاشقیم و غیر دریا هیچکس...
زندگی کشف است، ورنه سیبهایی سرختر
سالها از شاخه میافتاد، امّا هیچکس...
من تو را دارم، همین کافی است! دخترهای شهر
روزگاری عاشقم بودند و حالا هیچکس!
آسمانها را به دنبال تو میگشتیم عشق!
در زمین پیدا شدی، جایی که حتّی هیچکس...
کوله بارت را مهیّا کن که فصل رفتن است
مرگ شوخی نیست، میدانی که او با هیچکس...
محمدحسین نعمتی
- ۰ نظر
- ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۳:۴۲