از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشقتری از من
دلبستهات بودم من و دلبستهام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: "عشق سوزان است؛
باقی نماند کاش جز خاکستری از من"
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقی مانده چشمان تری از من
فالله خیر حافظاً خواندم که برگردی
برگشتهای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خندههای زخمیات دل میبری از من
عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...
سیده تکتم حسینی
- ۰ نظر
- ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۹:۳۹