ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند
از من و تو، سمت باب القبله نوکر ساختند

پرچمی بر عرش کوبیدند: اینجا روضه است
دستۀ سینه زنی پشت پیمبر ساختند

شیشه شیشه گریۀ ما را ملائک برده‌اند
قطره قطره ریختند و حوض کوثر ساختند

چشم هرکس خیس باشد، جای پای فاطمه ست
چشم ما را با حسینیه برابر ساختند

می‌شود بابا حسین و می‌شود مادر رباب
سینه زن‌ها را به این صورت برادر ساختند

هرکسی بهتر برایش سوخت، مزدش را گرفت
سوخت فطرس، از همان خاکسترش پر ساختند

با وضو باید در این ده روز از هرجا گذشت
هر محله بچه‌ها صحنی مطهر ساختند

شاهراه آسمان در کوچه‌های کربلاست
تا خدا از مرقد شش گوشه یک در ساختند

کربلا تاریک شد، پیکر ته گودال ماند
آفتاب نیزه را با یک سر آخر ساختند

سیدپوریا هاشمی

  • ناخوانده

در مذهب ما اهل ماتم آبرو دارند
انانکه سرمستند با غم ابرو دارند

مداح خادم آشپز سینه زن و شاعر
کارگران شاه از دم آبرو دارند

 با چشم تر پرچم برای روضه میدوزند
خیاط ها از یمن پرچم
آبرو دارند

علامه باشی یا که طیب میخرد زهرا
اینجا همه از لطف درهم
آبرو دارند

خط میکشند این ماه دور هرخلافی را
پس لات ها هم در محرم
آبرو دارند

حتی همانهایی که یک جارو زدند اینجا
بالاتر از این زحمت کم آبرو دارند

نان و برنج هیئت آقا که جای خود
بشقاب های خالی اش هم آبرو دارند

کشور به کشور روضه عباس میگیرند
کشور به کشور اهل عالم آبرو دارند

روز جزا دیوانگان حضرت زینب
در محضر آقا مسلم آبرو دارند

سیدپوریا هاشمی

  • ناخوانده

شکر خدا که ماه محرم شروع شد
بغضم شکست و لطف تو نم‌‌نم شروع شد

ما را قلیل اشک مقام خلیل داد
کم‌کم چکید و جوشش زمزم شروع شد

آورده با تولد خود رسم دیگری
از آن زمان که گریه‌ی خاتم شروع شد

شد شرحه شرحه سینه‌ی پیغمبر خدا
تا آیه آیه سوره‌ی مریم شروع شد

"باز این چه شورش است" بخوان نوحه‌خوان که باز
ماه عزا و نوحه و ماتم شروع شد

رنگی ورای سرخی خون حسین نیست
مشکی به تن کنید؛ محرم شروع شد!

می‌خواستم برای سرودن بهانه‌ای
تا ذکر "یا رقیه" گرفتم... شروع شد

سیدمسعود طباطبائی

  • ناخوانده

نذر کردم بروم خوب گم و گور شوم
یک دهه از جلوی چشم خودم دور شوم

بروم جانب تفتیده‌ترین تاکستان
مست از جذبه‌ی هفتاد و دو انگور شوم

جام حیرت بزنم مست علی مست شوم
چای هیئت بخورم نور علی نور شوم

اشک می‌ریزم و امید که این فن شریف
اگر از روی ریا باب شود، کور شوم

سببی ساز که از روضه به آن‌جا برسم
که خریدار سرِ دار چو منصور شوم

من اگر سمت شهادت نروم از سر ترس
مددی حضرت ارباب که مجبور شوم

در رثای تو شدم شاعر و دارم امید
با تو محشور شوم من نه که مشهور شوم!

عباس احمدی

  • ناخوانده
کسی نیامده او را علی جواب کند
علی به سمت گدایان، خودش شتاب کند
کسی که روی علی ذره‌ای حساب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
علی فقط که علی نیست، چارده نور است
از او جدا شدن از هفت پشت ما دور است

برای دایره‌ی شاعران بی تکرار
شده است خطبه‌ی بی‌نقطه، نقطه‌ی پرگار
در اولین خم زلفش اسیر شد عطار
هزار شاعر مضمون سرا هزاران بار
خیال وصف علی را قلم به دست شدند
شراب عشق علی را نخورده مست شدند

علی، علی است و زهرا شناسنامه‌ی اوست
شروع او حسن است و حسین ادامه‌ی اوست
صفات خاص ملائک صفات عامه‌ی اوست
من از خودم که نمی‌گویم، این چکامه‌ی اوست
برای او و خدا، دل، شریک قایل نیست
میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست

که گفته روی زمین قرن‌هاست گم شده‌ایم؟
نه! ما مجاور کوی صد و دهم شده‌ایم
مسافر نجف و کربلا و قم شده‌ایم
مبلغ جریان غدیر خم شده‌ایم
غدیر از نظر شیعه عیدالاعیاد است
خدا ولایت خود را به شیعیان داده است

به هر که عاشق او شد اسیر می‌گویند
به دست‌های علی دستگیر می‌گویند
و اهل عرش، علی را امیر می‌گویند
هنوز جن و ملک از غدیر می‌گویند
جماعت این دو سه خط را ولی نمی‌فهمند
که چیزی از درجات علی نمی‌فهمند

علی که بود؟ نه می‌دانم و نه می‌دانی
محب او چه عرب باشد و چه ایرانی
چه آشکار سلامش کند چه پنهانی
چه در سلامت کامل چه در پریشانی
جواب می‌شنود از علی: سلام علیک
اگر مرید مرامش شدی بگو لبیک

به پاست تیر و علی روی پاست وقت نماز
نماز اوست زکات و گداست غرق نیاز
دهان کعبه از این کارهای او شده باز
که در نهایت ایجاز می‌کند اعجاز؟
به جز علی، که هر انگشت او هنرمند است
برای او در خیبر به تار مو بند است

اگر که دشمن او تیغ را غلاف کند
علی که جنگ ندارد، چرا مصاف کند؟
عمر به خوبی او باید اعتراف کند؟!
رواست کعبه نجف را اگر طواف کند
کجا شبیه به نهج البلاغه آمده است؟
کتاب‌های جهان را کسی ورق زده است؟

ستاره‌ای است برای خودش ابوریحان
ولی کنار علی می‌شود ابوحیران
که گفته نام علی نیست داخل قرآن؟!
هزار بار بخوان از شروع تا پایان
قسم به نقطه‌ی زیرین باء بسم الله
علی است معنی قرآن، سخن کنم کوتاه

ستاره روزنی از وصله‌ی عبای علی است
روایت است سماوات زیر پای علی است
به عرش رفته محمد، پی خدای علی است
به نقل قول، صدای خدا صدای علی است
قرار شعر بر این شد سخن شود کوتاه
چه "یا علی" بنویسم چه "فی امان الله"

محمدحسین ملکیان
  • ناخوانده

بزن جا غصّه‌هایت را چو در جا می‌زند بیرون
که از دستت اگر در رفت از پا می‌زند بیرون!

بخاری برنمی‌خیزد ز یاران سمرقندی
که حافظ نیمه‌شب مست از بخارا می‌زند بیرون

«من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم»
چرا هر شب به ترفندی زلیخا می‌زند بیرون

هنوز این نکته‌ افکار مرا مشغول خود کرده ا‌ست
چه تصمیمی ز فکر بکر کبری می‌زند بیرون!؟

گر از آن‌جا که می‌گویی برون زد ناگهان مویی
به اصلاحش مکوش امشب که فردا می‌زند بیرون...!

مگیر آن روی را از من! مبند آن چهره را اصلاً
که راه عرضه چون بستی تقاضا می‌زند بیرون

ببین این واردات و صادرات غیر نفتی را
اگر هیراد داخل شد حمیرا می‌زند بیرون!

دگر لی‌لی به لالای دل این دربه‌در مگذار
که ناگه روغنش از لای لولا می‌زند بیرون

مرا تاب تورّم نیست زیرا مهره‌ی پشتم
نه تنها درد می‌آید که حتّی می‌زند بیرون!

بس است این ناله‌ها... باید دهان این غزل را بست
وگرنه ناگهان از قبر، نیما می‌زند بیرون...!

سعید ایران‌نژاد

  • ناخوانده

بین ما «خطی است قرمز»، پس تو با ما نیستی
یک قدم بردار، می‌بینی که تنها نیستی

 خیرخواهان توایم ای شیخ! ما را گوش کن،
فرصت امروز را دریاب، فردا نیستی...

یک سخن کافی است گفتن، گر در این خانه کَس است
یا نشانی را غلط دادی به ما، یا نیستی!

هیچ می‌ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه!
از مسلمانی هم این داری که «ترسا» نیستی!

ای که با یک سنگِ کوچک، خاطرت گِل می شود،
مشکل از اطفال شیطان نیست، دریا نیستی!

نیل در پیش و عصا در دست و فرعون از عقب،
فرق دارد آخر این قصه، موسی نیستی!

حسین جنتی

  • ناخوانده

شمشیرِ زهر خورده به سر تکیه داده است
برعکس گشته خیر به شر تکیه داده است

گاهی شود هویت جنگل صنوبری
آن هم حساب کن به تبر تکیه داده است

از پنج تن چهار تنش هم به مرتضی
عالم اگر به پنج نفر تکیه داده است

این ماه ماه منشق شب‌های کوفه است
ماهی که ظاهراً به سحر تکیه داده است

عباس زیر بازوی او را گرفته است
این دفعه کهکشان به قمر تکیه داده است

گفتم که رفتنی است همان دم که دیدمش؛
می آید و پدر به پسر تکیه داده است

زینب سی و سه سال پس از داستان میخ
چون مادرش نشسته به در تکیه داده است

زخمی به نام فاطمه سر ریز می‌شود
زخمی که سال‌ها به جگر تکیه داده است

مهدی رحیمی

  • ناخوانده

کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی
هی بگویم بعلیّ بعلیٍّ بعلی

مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلو‌ها بسلامٍ ابدیٍ ازلی

اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی

همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژده‌ی خیرالعملی

ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی

ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند
قدرنشناس‌ترین امّت لات و هبلی

کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است ولی،

باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی

مهدی جهاندار

  • ناخوانده

شده نزدیک‌تر از قبل شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی

با سر تیغ جداکردنشان دشوار است
بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی

فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است
به عقب خم شده از شرم اصابت به علی

لااقل قاتل او بر سر پیمانش ماند
لااقل داشت از این حیث شباهت به علی

درد اینجاست که در دست دگر خنجر داشت
هرکه آمد بدهد دست رفاقت به علی

رنگ رو زرد، عبا سرخ، نپوشد شاهی
مثل این جامه که پوشاند سیاست به علی

روزگاری همه از تیغ دو دم می‌گفتند
افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی!

کاسه‌ی شیری و دستان یتیمی لرزان
این خبر را برسانید سلامت به علی

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده