ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب با موضوع «شاعر :: حامد تجری» ثبت شده است

ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده
جز او کسی به جای پیمبر نیامده
جز او برای فاطمه همسر نیامده
از کعبه جز علی احدی در نیامده
یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده

هر کس غلام فاطمه شد در پناه اوست
شاهی که عرش دوش نبی جایگاه اوست
در معرکه سلاح نبردش نگاه اوست
این گیسوی سیاه که تنها سپاه اوست
بر شانه اش سیاهی لشکر نیامده

اولاد مرتضی همه ذاتاً مطهرند
قرآن ناطقند، شفیعان محشرند
شاهان روزگار غلامان قنبرند
خدّام عرش گوش به فرمان حیدرند
دور و برش که قحطی نوکر نیامده

ابروش وقت جنگ کم از ذوالفقار نیست
دنیا به جنگش آمده و بی قرار نیست
در مکتبش ضعیف کشی افتخار نیست
کرار که در مبارزه اهل فرار نیست
این کارها به فاتح خیبر نیامده

هرگز نمی شود علم عشق سرنگون
عشقش کشیده است دلم را به خاک و خون
پایان کار عاشق او چیست جز جنون؟
او گرد خاک پای علی شد که تا کنون
سردار مثل مالک اشتر نیامده

گرچه نبی نبود، وصی نبی که بود
مسند نشین بی بدل این اریکه بود
مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود
باید خدا شوی که بفهمی علی که بود
کاری که از بنی بشری بر نیامده

در حال احتضار ولی فکر قاتل است
مولای ما نمونه انسان کامل است
بی مهر او تمام عبادات باطل است
آدم بدون عشق علی مشتی از گل است
حیف از دلی که در بر دلبر نیامده

دشمن هم از عنایت تو بی نصیب نیست
در کشور تو هیچ غریبی غریب نیست
بیچاره ای که در دل زارش شکیب نیست
با اینکه فکر آیه «أمّن یجیب» نیست
از بارگاه لطف تو مضطر نیامده

بر راه کفر سد زده دیوار تیغ تو
اصلاً هدایت است فقط کار تیغ تو
هو، حق، علی مدد، همه اذکار تیغ تو
دیدیم هر که رفت به دیدار تیغ تو
با سر فرار کرده… ولی سر نیامده

استاد در فنون نبردی ابوتراب
فرمانروای کشور دردی ابوتراب
حتی به مور ظلم نکردی ابوتراب
گفتم هزار مرتبه مردی ابوتراب
با تو هزار مرد برابر نیامده

شد در غم تو چشم هزاران یتیم تر
بعد از تو می شوند یتیمان یتیم تر
من از ازل اسیر تو ام یا قدیم تر
ای خانواده ات همه از هم کریم تر
از سفره ی تو پر برکت تر نیامده

حامد تجری

  • ناخوانده

هم خواستگار دختر همسایه مهوشم
هم از فشار عشق شراره در آتشم

تیر شماره سمت تو پرتاب می‌کنم
ابرو کمان! ستاره بخوان؛ بنده آرشم

هر روز صبح بعد ملاقات عاطفه
بی‌اختیار خیره به عکس پری‌وشم

این برج، تا نتیجه‌ی کنکور آرزو
روشن شود، مدام توی سایت سنجشم

بیچاره آن کسی که در افسوس یک زن است
بیچاره‌تر منم که در افسوس این شِشم

سارا، سحر، فرشته، مونا، نازنین، ندا
امّا چه سود؟ رام نشد نفس سرکشم

بابای قلچماق عسل قهوه‌خانه داشت
دود دوسیب بود که می‌رفت در شُشم

معتاد شد غزاله‌ی طفلک از اشتیاق
می‌گفت: «عاقبت به "وشال" تو "می‌رشم"»

با لاله باغ رفتم و (سانسور)

تنها سلاح گرم سمیرا نگاه بود
هی تیر می‌کشد تن پر تیر و ترکشم

عشقم ترانه بود؟ غزل بود؟ نغمه بود؟
دنبال حل مسئله‌ام، غرق کاوشم

پایان این مسیر به الهام می‌رسد
با این امید عازم وادی تالشم

حالا که جای بیست نفر شادی آمده
با شیطنت گذاشته سر روی بالشم

شیرینی شراب لبش شور می‌شود
این جام سرخ را اگر آهسته سرکشم

گفتم شراب... مست شدم، ارغوان! بیا
انگور قرمزم! بغلت مثل کشمشم

تاج‌الملوک، (سانسور)
هر روز با برادر او در کشاکشم

از بعد آن شبی که مرا برد در اتاق...
... ول کن؛ فقط بدان دو سه ماهی‌ست ناخوشم

احساس درد می‌کنم از چند ناحیه
"خشکل نبوده‌ای که بدانی چه می‌کشم"

"با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود"
از فاضلاب لوله به حمام می‌کشم

حامد تجری

  • ناخوانده

آسمان می‌سوزد از سوز نوای آب آب
آه اگر در نینوا نم نم شود نایاب آب

حاجتِ بعد از نمازِ مادرِ بی‌شیر، شیر
چاره لب‌های خشک کودک بی‌تاب، آب

بین بیداری که غیر از تشنگی چیزی ندید
شاید این کودک ببیند قطره‌ای در خواب آب

روی لب‌هایش هزاران نکته تاول زده
روی هر تاول نوشته "یا اولی الالباب" آب
□□□
لب: خمار و چشم: مست و مشک: جام و اشک: می
می‌شود آماده‌ی مهمانی مهتاب آب

مرد دریا دل به سمت رود راه افتاده‌است
دارد از شوق ملاقاتش دلی شاداب آب

بیدل و دلدار کی از هم جدا خواهند شد
"تا ابد گرداب در آب است و در گرداب آب"

اشک می‌کوشد به هر نحوی شده جاری شود
تا بریزد پشت پای او کمی ارباب آب

تشنه برگشت از شریعه آبروی آب ریخت
از سر شرمندگی شد چکه چکه آب آب

موج‌ها آشفته، نبضش نامنظم می‌زند
از تمنای «برادر جان مرا دریاب» آب
□□□
آب می‌نوشند و نامش را به نیکی می‌برند
تا قیامت عکس سقا را گرفته قاب آب

حامد تجری

  • ناخوانده