ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب با موضوع «شاعر :: مجتبی خرسندی» ثبت شده است

در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه
از ازل ساقی علی بوده‌ست، کوثر فاطمه

نام زهرا می‌درخشد در میان اهل‌بیت
سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه

چون کلام‌ِحق که با«هُم فاطِمَه»آغاز شد
در میان پنج‌تن هم بوده محور فاطمه

در مقام آفرینش از نبی و از علی
با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه

هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب
فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه

سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم
نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه

مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می‌دهد
خطبه‌خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه

هر خطیبی روضه‌خواند از غربت مولا علی
انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه

هرکسی در روضه‌های اهل‌بیتش کار کرد
پاسخش را می‌دهد چندین برابر فاطمه

بر قلوب شیعیان مهر شفاعت می‌زند
می‌تکاند چادرش را روز محشر فاطمه

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده

تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب

هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین
نام تو را سکینه‌ی خود کرده انتخاب

درباره‌ی مقام بلند تو گفته‌اند؛
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب

در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرة‌النسا" لقب از "سیدالشباب"

از آن زمان که راویه‌ی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب

در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب

درد تو را شنیده‌ام از سهل‌ساعدی
داغ تو را گرفته‌ام از مجلس شراب

آتش گرفت سینه‌ی دشمن برای تو
حتی دل یزید شد از داغ تو کباب

"بس کن که ناله‌ات جگرم را کباب کرد!"
این حرف را شنیده‌ای از فاطمه به‌خواب

رویش سیاه باد و دودستش بریده باد
هرکس که دست‌های تو را بسته با طناب

هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند راس رفته به نی برده از تو تاب

یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب

با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟
وقتی که سم اسب گرفت از گلش گلاب...

ای روضه‌خوان واقعه‌ی کربلا، بگو؛
با اشک خود چگونه به‌پا کردی انقلاب

سرهای غیرتی سر نی سنگ خورده‌اند
تا دشمن از شما نتواند برد حجاب

ای بشکند دهان قلم‌های روزگار
وقتی کم است نام تو در این همه کتاب

شأن تو باشکوه‌تر از حرف‌های ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانه‌اش خراب!

باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خسته‌دلان هست مستجاب

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده

منی که بار سفر بسته بودم از آغاز
نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز

برای سرخی صورت به روی هر انگشت
حنای خون جگر بسته بودم از آغاز

منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی
که دل به مال پدر بسته بودم از آغاز

هنوز در عجبم که امیدوار چرا
به هندوانه ی دربسته بودم از آغاز

به دوستان خود آنقدر مطمئن بودم
که روی سینه سپر بسته بودم از آغاز

به خاطر نپریدن ملامتم نکنید
که من کبوتر پربسته بودم از آغاز

عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم
به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز

اگر چه آخر این قصه بسته ام در را
چنین نمی شد اگر بسته بودم از آغاز

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده

ای جمع در وجود تو کل عصاره‌ها
درمانده از بیان تواند استعاره‌ها

بی‌تو دوباره جمعه و بی‌تو دوباره... آه!
از رفت و آمد همه‌ی این دوباره‌ها

بی‌مبتداست هر خبری بی‌حضور تو
پس بی‌نهاد مانده تمام گزاره‌ها

ای ماه پشت ابر اگر جلوه‌ای کنی
پر می‌کنند دور و برت را ستاره‌ها

وقتی برای آمدن توست‌، بی‌گمان
خوب است پاسخ همه‌ی استخاره‌ها

وقتی ظهور می‌شود اصلی‌ترین خبر
معطوف می‌شوند به سمتت اشاره‌ها

یک روز می‌رسد که تمام موذنان
سر می‌دهند نام تو را از مناره‌ها

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده

از پیمبر یا خدا دربارهی حیدر بپرس
یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

معنی مرد خدا را نیمه شب از نخل
ها
معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس

هیچ دیواری نمی
شد مانع راه علی
از شکاف کعبه و دروازه
ی خیبر بپرس

نه! فرار از جنگ هرگز در مرام شیر نیست
قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس

در دل تاریخ آوای «سلونی» زنده است
مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس

گاه برتر می
شود یک نوکر از صد پادشاه
این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس

در جهنم با علی یا در بهشت بی علی؟
شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس

جمع خواهد شد محمد با علی در یک بدن؟
ما نمی
فهمیم این را از علیاکبر بپرس

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده