ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب با موضوع «شاعر :: میلاد حسنی» ثبت شده است

مثل عشاقی که هر‌ ساعت دم از "او" می‌زنند
در حرم آیینهها بانگ هوالهو می‌زنند

روی یوسفها کجا و روی سلطان رئوف
از قضا این بار با هم دلبران مو می‌زنند

بعد یک ساعت نشستن با تو دانای عرب
رومیان لبخند بر علم ارسطو می‌زنند

در صف میزان، کبوترهای مشهد می‌رسند
سنگ عفوت را به شاهین ترازو می‌زنند

فرشبافان در پی کسب ضمانت نامهات
نقشه‌ی قالیچهها را طرح آهو می‌زنند

وه چه تصویری‌ست هر شب آبشاران بهشت
روبروی حوض گوهرشاد زانو می‌زنند

هر سحر کوه گناهان را که می‌ریزد زمین
خادمانت مثل کاه از صحن جارو می‌زنند

خسته از درهای بسته دستهای نا امید
عاقبت بر پنجره فولاد تو رو می‌زنند

میلاد حسنی

  • ناخوانده

مرغ دل پر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود

در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود


از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع

چار آیینه کجا با هم مجاور می‌شود


روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود

بین مردم تربت این بقعه نادر می‌شود 


غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف

در جوارش حوزه‌ی علمیه دائر می‌شود


گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه

مدح مولایم علی ذکر منابر می‌شود


تازه از باب قبولی زیارت زائرش

تا که سیلی می‌خورد آسوده خاطر می‌شود


یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده‌ها

چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر می‌شود


میلاد حسنی

  • ناخوانده

به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسن الارباب من سلام حسن

سلام بر برکات سپید سایه‌ی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن

سلام بر درجات زبرجدت که از او
عقیق دست سلیمان گرفته وام حسن

عجیب نیست اگر خال هاشمی‌ات را
شبانه روز کند کعبه استلام حسن

فدای قامت بنده نواز تو که نماز
به احترام قدت می‌کند قیام حسن

قبول نیست سجودی که پاش مُهر تو نیست
رکوع بی تو رکوعی‌ست ناتمام حسن

به اتفاق برادر به حشر گر برسی
به جذبه خیره شود چشم خاص و عام حسن

پیمبران متحیر به خویش می گویند
بود کدام حسین و بود کدام حسن؟

به خشت خشت ستون های عرش رب کریم
نوشته با قلم حُسن، یا امام حسن

شکست شیشه‌ی خون دل شما روزی
به دست سوده‌ی الماس های شام حسن

صلات ظهر، چه تشییع بی نظیری شد
به لطف بدرقه‌ی تیرها ز بام حسن

میلاد حسنی

  • ناخوانده

رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
رزق ما از سفره‌ی موسی ابن جعفر بسته شد

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد

مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسه‌ی زر بسته شد

آنکه از کار پیمبرها گره وا می‌کند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد

ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد

یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد

تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد

آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد

میلاد حسنی

  • ناخوانده

عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنم
کاخ اگر کوه احد باشد خرابش می‌کنم

پرده‌های قصر افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بی‌نقابش می‌کنم

مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست
در میان شامیان امروز بابش می‌کنم

یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست
می نویسم بعدها صدها کتابش می‌کنم

دارم از بابابزرگ خویش ارث روشنی
در شعاعم ذره باشد آفتابش می‌کنم

از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم
هر دعایی را بخواهم مستجابش می‌کنم

آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته
با خدا در روز محشر بی‌حسابش می‌کنم

سفره‌دار روضه‌ی بابا منم، با دست خویش
گندمی گر نذر گردد آسیابش می‌کنم

زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهواره‌ای
عاقبت می‌سازم و نذر ربابش می‌کنم

آستین پاره‌ای دارم خدا را شاکرم
بر سرم در پیش نامحرم حجابش می‌کنم

میلاد حسنی

  • ناخوانده