ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

مگر که باز رخت از پس نقاب در آمد؟
و یا که‌ صبح‌ دمیدست و آفتاب در آمد؟

همین که‌ خلق دو ‌چشمت تمام گشت خدا گفت:
مبارک است، مبارک، چه ‌خوب از آب در آمد

تویی که نقطه بسمِ اله کتابِ خدایی
ز شرح خال سیاهت علی کتاب در آمد

یداللهی و‌ نبی دید در میانه میدان
از آستین خدا دست بوتراب در آمد

گره زدم دل خود را فقط به زلف سیاهت
چه راست راه من از بین پیچ و تاب درآمد

بنازم این همه رحمت، که بارها همه دیدند
گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد

علی مقدم (عاصی خراسانی)

 

  • ناخوانده

افتاده در این راه سپرهای زیادی   
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
   
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!   
بیرون قفس ریخته پرهای زیادی
   
این کوه که هر گوشه آن پارۀ لعلی است   
خورده است بدان خون جگرهای زیادی
   
درد است که پرپر شده باشند در این باغ   
بر شانۀ تو شانه‌به‌سرهای زیادی
   
از یک سفر دور و دراز آمده انگار   
این قاصدک آورده خبرهای زیادی
   
راهی است پر از شور، که می بینم از این دور   
نی‌های فراوانی و سرهای زیادی
   
هم دربه‌دری دارد و هم خانه خرابی   
عشق است و مزین به هنرهای زیادی
   
بیچاره دل من که در این برزخ تردید   
خورده است به اما و اگرهای زیادی
   
جز عشق بگو کیست که افروخته باشند   
در آتش او خیمه و درهای زیادی...

سعید بیابانکی

  • ناخوانده