ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۵ مطلب با موضوع «شاعر :: مهدی رحیمی» ثبت شده است

باران ز دل ابر منظم که می افتد
تسبیح الهی ست دمادم که می افتد

یک قطره علی گوید و یک قطره محمد
باران به تن باغچه نم نم که می افتد

چون برگ درختی ست به پاییز دل من
در زیر قدم های تو کم کم که می افتد

در رتبه نشد چون عرق گریه کنانت
از دیده ی گل قطره ی شبنم که می افتد

خشنودی حق است به صوت صلواتت
وقتی که جلی باشد و درهم که می افتد

وقتی که تو گفتی همه جا، ذکر علی را؛
می گوید و پا می شود آدم که می افتد

تنظیم شود با صلواتی و به ذکرت؛
بالا برود یکسره قندم که می افتد

مهدی رحیمی
  • ناخوانده

من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند

از شما خواستن عشق است ضرر خواهد کرد
هر که در وقت گدایی به رقم فکر کند

بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دو قدم عشق بورزد سه قدم فکر کند

به کف صحن به گنبد به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی به عدم فکر کند

به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند

به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار...به این قسمت کم فکر کند

به خودش... نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینه کاری حرم فکر کند

موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علم فکر کند

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده داراست که دیگر به قسم فکر کند

دیر وقتی ست که تا در حرمت دم بدهد
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند

بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب
هم کسی گریه کند پبش تو هم فکر کند

مهدی رحیمی

  • ناخوانده

جنگ با زهر چون که تن به تن است
اثرش مستقیم بر بدن است
 
زهر در واقع اولین اثرش
روی هر فرد خشکی دهن است

علت وضعی چنین زهری
ناخودآگاه آب خواستن است

ای بمیرم در این مواقع هم
اولین دستگیر مرد، زن است

من از این چند نکته فهمیدم
روضه‌ی باز روضه‌ی حسن است

پیش چشم حسین شرمنده‌ست
که به هنگام مرگ در وطن است

پیش ارباب روضه‌اش این است
بر تنش وقت مرگ، پیرهن است

پیش آقای بی کفن از تیر
بر تن او دوتا دوتا کفن است

لخته‌های جگر اگر حرفند
تشت مثل لبی پر از سخن است

از بقیعش شناختم که حسن
روضه‌ی بی صدای پنج‌تن است

مهدی رحیمی

  • ناخوانده
به وقت خطبه‌خوانی مثل حیدر می‌شود زینب
به هفده معجزه بر نی پیمبر می‌شود زینب

من از نامش که زینت بر علی گشته‌ست فهمیدم
زمانی زینت الله اکبر می‌شود زینب

زمین باید بگردد تا ابد دور چنین بیتی
که در آن مادرش زهرا و دختر می‌شود زینب

سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حجت
به علم جَفْر، اینجا شرح کوثر می‌شود زینب

حباب دور مصباح‌الهدی چون می‌شود عباس
به کشتی نجات خلق لنگر می‌‌شود زینب

خودش یک لشکر است از کربلا تا شام، در وقتش؛
دل آور، جنگ آور، آب آور می‌شود زینب

به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری؛
برادر می‌شود عباس، خواهر می‌شود زینب

پس از حیدر اگر بابا، پس از زهرا اگر مادر
پس از عباس هم قطعا برادر می‌شود زینب

همان‌گونه که از اول به یادش مانده از کوچه
دم آخر میان خیمه مادر می‌شود زینب

دوتا روح است دریک جسم وقت بوسه از حنجر
که یک آن فاطمه یک آن دیگر می‌شود زینب

مهدی رحیمی
  • ناخوانده
دارم غریب و آشنا را می شمارم
این خیل مشغول عزا را می شمارم

هی خواب می بینم پیاده در طریقش
درجاده دارم تیرها را می شمارم

دل‌تنگ مشهد می شوم هرگاه در راه
سربندهای یا رضا را می شمارم

اما خدا را شکر با انگشت هایم
جامانده های کربلا را می شمارم

پس سعی خود را می‌کنم موکب به موکب
این مروه های با صفا را می شمارم

با عقل نه، من با جنون بی شمارم
این لشکر بی انتها را می شمارم

تسبیح من این است در طیِّ طریقش
هر صبح تاول های پا را می شمارم

آن قدر نزدیکم به او که دانه دانه
دارم نفس های خدا را می شمارم

هم کربلا هم نوکری هم اشک هم عشق
دارم فقط سود دعا را می شمارم

مهدی رحیمی
  • ناخوانده