ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر امام زمان» ثبت شده است

سلام فلسفه‌ی چشم‌های بارانی
سلام آبروی سجده‌های طولانی

تو را هر آینه تصویر کرده‌ام، نظمی
چه نسبتی است میان تو با پریشانی؟

چگونه وصف کند غصه‌ی تو را دعبل؟
چگونه رسم کند چهره‌ی تو را مانی؟

بیا که ما همه چشم از گناه می‌پوشیم
چرا تو این همه از خلق، رو بپوشانی؟

چقدر بر سر بازارها قدم زده‌ای
که یک معامله سر گیرد از مسلمانی

چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را
و یادی از تو نکردیم در فراوانی

قرار بود بسازیم خانه‌ی دل را
چقدر ساخته شد خانه‌های اعیانی

چه عهدها که پس از هر دعای عهد، شکست
چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی

اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال
و ما چقدر گرفتیم بی تو مهمانی

چقدر سینه‌زنی زود جای خود را داد
به پایکوبی نیمه شب خیابانی

چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست
میان همهمه‌ی کوچه‌ی چراغانی

نه روضه‌های محرم تو را تسلا داد
نه شاد کرد تو را جشن‌های شعبانی

خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز
خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی

بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است
به لهجه‌ی عربی، با زبان قرآنی

بگو که روضه‌ی باز است خاطره‌هایت
بگو هرآن‌چه که نشنیده‌ایم و می دانی

بگو که خنجر شمر از قفا چه سخت برید
بگو که خون خدا کشته شد به آسانی

بگو حسین اگر داغ داشت، بر دل بود
بگو که داغ سنان بود روی پیشانی

بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن
همیشه می رسی از تشنگی به حیرانی

فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز
درون گودی مقتل نماز می‌خوانی

به قدر چکه‌ای از اشک‌هات موجز نیست
چکیده‌ی همه‌ی شعرهای ایرانی

محمدحسین ملکیان
  • ناخوانده

عمر ما می رود و فرصت جبرانی نیست
حاصل غفلت ما غیر پشیمانی نیست

پیر ها هم ز فراق تو جوانمرگ شدند
غم هجران تو را حیف که پایانی نیست

از صف منتظران تو جدا خواهد ماند
هر که دلبسته یاران خراسانی نیست

گفتی و گوش ندادم که دل شیعه تو
جایگاه گنه و خصلت حیوانی نیست

سرِ بازار جهان هست خریدار، زیاد
لیک در شأن تو ای یوسف کنعانی، نیست

درد بسیار و مصیبت زدگان بسیارند
تا نیایید شما نسخه و درمانی نیست

لحظه ای غمزه ات ای یوسف زهرا، بخدا
کمتر از درس دو صد عالم ربّانی نیست

گفته‌ای روضه عباس خودت می آیی
روضه مشک، ولی روضه آسانی نیست

دائما سمت حرم بود نگاهش، می گفت:
بستن آب بر اطفال، مسلمانی نیست

جای سجده است رخ ماه، نزن ای ظالم
جای فولاد عمود تو که پیشانی نیست

بعد از آن تیر که بر چشم قشنگش بنشست
چشمهای احدی نیست که بارانی نیست

عباس احمدی

  • ناخوانده

دل  می‌پرد به سمت شما شب که می‌شود
مشغول سوز و ندبه و یا رب که می‌شود

یک رود می‌شود که به سرداب می‌رسد
از اشک، جام چشم لبالب که می‌شود

در روزگار فتنه ندانم چه می‌کشید
توهین به دین و مذهب و مکتب که می‌شود

در بین شیعه‌ها به خدا کشته می‌دهد
پشت شما ز غصه محدب که می‌شود

آقا شنیده‌ایم که از حال می‌روید
در اوج روضه صحبت زینب (س) که می‌شود

باید مسیر قافیه‌ها را عوض کنم
ماه عزای اشرف آدم که می‌شود

چشم مبارک تو دگر جای اشک نیست
خون گریه می‌کنید محرم که می‌شود

لب‌های نازنین شما خشک می‌شوند
هنگام ظهر آب حرم کم که می‌شود

پرده کنار می‌رود و پیش چشمتان
گودال و تیغ و نیزه مجسم که می‌شود

ناحیه مقدسه‌ات مقتل من است
یک روز جمعه نوبت ما هم که می‌شود...

عباس احمدی

  • ناخوانده

ای جمع در وجود تو کل عصاره‌ها
درمانده از بیان تواند استعاره‌ها

بی‌تو دوباره جمعه و بی‌تو دوباره... آه!
از رفت و آمد همه‌ی این دوباره‌ها

بی‌مبتداست هر خبری بی‌حضور تو
پس بی‌نهاد مانده تمام گزاره‌ها

ای ماه پشت ابر اگر جلوه‌ای کنی
پر می‌کنند دور و برت را ستاره‌ها

وقتی برای آمدن توست‌، بی‌گمان
خوب است پاسخ همه‌ی استخاره‌ها

وقتی ظهور می‌شود اصلی‌ترین خبر
معطوف می‌شوند به سمتت اشاره‌ها

یک روز می‌رسد که تمام موذنان
سر می‌دهند نام تو را از مناره‌ها

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده

ما را دلی‌ است چون تن لرزان بیدها
ای سروقد! بیا و بیاور نویدها

باز آ و با نسیم نگاه بهاری ات
جانی دوباره بخش به ما ناامیدها

ما جمعه را به شوق تو تعطیل کرده ایم
ای روز بازگشت تو آغاز عیدها

بازآ که خلق را نکشاند به سوی خویش
بازار پرفریب مراد و مریدها

برگرد تا زمین و زمان را رها کنند
چپ‌ها و راست‌ها و سیاه و سفیدها

بسیار دسته‌گل که برای تو چیده‌ایم
این خاک غرقه است به خون شهیدها

خون حسین می‌چکد از نیزه‌ها هنوز
برگرد و انتقام بگیر از یزیدها...

افشین علاء

  • ناخوانده
یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!
این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها

سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی
همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها
 
چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید
بس که در حق تو کردند مسلمانی ها

همه در دست، ترنجی و از این می رنجی
که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها

خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام
ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها

عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست
این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟

"این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"
این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟

یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟
بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها

بوی پیراهن خونین کسی می آید
این خبر را برسانید به کنعانی ها

مهدی جهاندار
  • ناخوانده

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سال ها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند

نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

چون بجز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند

غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند

در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند

تو بیایی همه ساعت ها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

قیصر امین‌پور

  • ناخوانده

خسته شدم، بریده ام آقا، شتاب کن
یا انتخاب کن بخرم، یا جواب کن

برگشتنم همان و فنا گشتنم همان
هرچه پل است پشت سر من خراب کن

چله نشین میکده ی روضه ام کنید
این غوره های اشک مرا هم شراب کن

در این بساط، گریه مرا سیر می کند
آتش بزن، بیا؛ جگرم را کباب کن

حالا که خرجِ کربُبلایم به پای توست
از سهم الأرث مادری خود حساب کن

محشر وبال گردنتانم حلال کن!
دست مرا بگیر و دوباره ثواب کن

رویم سیاه! روز قیامت به جای من
بنشین و با خدا تو حساب و کتاب کن

نام مرا عزیز نیندازی از قلم!؟
لطفی کن و بهشت، حضور و غیاب کن

وحید قاسمی

  • ناخوانده

 

به شیوه ی غزل اما سپید می آید
صدای جوشش شعری جدید می آید

چه آتشی غم تو باز زیرسر دارد
که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید

دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟

نفس نفس به امید تو عمر می گذرد
امید می رود آری، امید می آید

برای درد دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می آید

مردّدم که تو با عید می رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می آید

کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست
کسی است حق که در آن بی کلید می آید

و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می آید

حسن بیاتانی

  • ناخوانده