ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر حضرت علی» ثبت شده است

سهل تر ساده تر از قافیه ای باختی اش
ننگ بادا به تو ای دهر که نشناختی اش

چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی
جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی

سهمش از خاک فقط کفش پر از پینه اوست
در عرق ریز زمین جامه پشمینه اوست

باغ می ساخت و در سایه آن باغ نبود
یک نفس قافله اش در پی اطراق نبود

درد باید که بفهمیم چه گفته ست علی
که شبی با شکم سیر نخفته ست علی

از سر سفره اسلام چه برداشت امیر
نان دندان شکنی را که نمی خورد فقیر

آه از آن شب آخر که علی غمگین بود
سفره دخترش از شیر و نمک رنگین بود

شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه
می شنیدند فقط از علی انّا لله

باد برخاست و از دوش عبایش افتاد
مهربان شد در و دیوار به پایش افتاد

مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن
فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن

شب آخر، شب آخر، شب بی خوابی ها
سینه زن در پی او دسته مرغابی ها

از قدم های علی ارض و سما جا می ماند
قدم از شوق چنان زد که عصا جا می ماند

با توام ای شب شیون شده بیهوده مکوش
او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش

بی شک این لحظه کم از لحظه پیکارش نیست
دست و پاگیر مشو، کوه جلودارش نیست

زودتر می رسد از واقعه حتی مولا
تا که بیدار کند قاتل خود را مولا

تا به کی ای شب تاریک زمین در خوابی
صبح برخاسته، بیدار شو ای اعرابی

عرش محراب شد از فُزت و ربّ الکعبه
کعبه بی تاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه

آه از مردم بی درد، امان از دنیا
نعمتِ داشتنت را بستان از دنیا

می رود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

سیدحمیدرضا برقعی

  • ناخوانده

دشمنان این روزها حرف دو پهلو می زنند
دوستانت یک به یک دارند زانو می زنند

از نگاه انداختن در چهره‌ات شرمنده اند
علتش این است کمتر خنجر از رو می زنند

تو پی تقسیم نانی، عده‌ای در خواب شان
خاک بیت‌المال را دارند جارو می زنند

یک نفر باید بگوید زخمت از شمشیر نیست
بر سر تو بی‌جهت دارند دارو می زنند

خوب شد رفتی ندیدی شرطه‌ها دور بقیع
روبرومان دست‌هاشان را به پهلو می زنند!

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده
گر شود کافه‌ی مردم به حساب آلوده
قهوه‌ی چشم تو فالی‌ست به خواب آلوده

زودتر می‌شکند توبه‌ی خشک از آن روی
سر سجاده کنم لب به شراب آلوده

نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده

زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم
تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده

دامن عصمتم از گرد عبادت پاک است
نشود بنده‌ی حیدر به ثواب آلوده

زآشنایان چه توقع ز غریبان چه ملال
در محیطی که نشد بحر به آب آلوده

معنی از خیر گذشتن به درش بگذر باز
حیف از آن لب که بگردد به عتاب آلوده

محمد سهرابی
  • ناخوانده

خیال خام می‌جوید تمنای وصالش را
ولی با این همه دل دوست می‌دارد خیالش را

مشو جویای احوال دل سرمست و حیرانم
کسی که با علی باشد نمی‌پرسند حالش را

به ما مربوط نیست آخر چه با دل میکند حیدر
چرا که هر که دارد اختیار ملک و مالش را

لباس خویش را چون سینه‌ی خود می‌درد در دم
اگر بر کعبه بنماید بدون پرده خالش را

به دوش مصطفی تا رفت بتها سجده‌اش کردند
که تا عرش خدا فهمد تجلی جمالش را

بپرس از جبرئیلی که ز نار قرب حق ترسد
چگونه می‌گذارد زیر تیغ شاه بالش را

به وقت رزم ما را کشت گیسوی پریشانش
چنان شیری که در بیشه کند آشفته یالش را

به جز حیدر که بوسد دست زهرا قربت لله
کدامین شیر بوسد از ادب دست غزالش را

محسن قاسمی

  • ناخوانده

باید که شرب خمر را تصدیق می‌کرد
یا حکم این تحریم را تعلیق می‌کرد

--------------------------------------
--------------------------------------

ایمان اهل شهر طور دیگری بود
قرآن اگر رسماً از او تبلیغ می‌کرد

این «لا فتی الا علی» معنیش این است
در جنگ‌ها او را خدا تشویق می‌کرد

سلمان فقط روزی سه بار از روی گیسوش
تمرین رسم‌ الخط نستعلیق می‌کرد

ابزار رزمش بیشتر اخم دو ابروست
یک درصد از پیکار را با تیغ می‌کرد

جمع سپاه متحد را ذوالفقارش
در کمتر از یک ثانیه تفریق می‌کرد

علی کاوند

  • ناخوانده

از پیمبر یا خدا دربارهی حیدر بپرس
یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

معنی مرد خدا را نیمه شب از نخل
ها
معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس

هیچ دیواری نمی
شد مانع راه علی
از شکاف کعبه و دروازه
ی خیبر بپرس

نه! فرار از جنگ هرگز در مرام شیر نیست
قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس

در دل تاریخ آوای «سلونی» زنده است
مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس

گاه برتر می
شود یک نوکر از صد پادشاه
این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس

در جهنم با علی یا در بهشت بی علی؟
شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس

جمع خواهد شد محمد با علی در یک بدن؟
ما نمی
فهمیم این را از علیاکبر بپرس

مجتبی خرسندی

  • ناخوانده

حیدر شدی تا پشت در هی در بکوبند
جای ملائک نیست بال و پر بکوبند

زهرا دلش می‌خواست ذکر «یاعلی» را
روی عقیق سرخ پیغمبر (ص) بکوبند

سنگ علی را فاطمه بر سینه کوبید
باید که بر دُرِّ نجف حیدر بکوبند

نام تو اسم اعظم پروردگار است
این مُهر را باید به هر منبر بکوبند

معراج تازه ابتدایت بود، باید
نام تو را از این مقرّب‌تر بکوبند

هرکس تو را دارد چرا باید بترسد
مثل تو تنها از خدا باید بترسد

صابر خراسانی

  • ناخوانده
عالی‌مقامِ عالمِ بالا، علی علی
والاعلوّ عالیِ اعلی، علی علی

دستِ حق و زبانِ حق و چشمِ حق، به‌حق
آیینهٔ خدای تعالی، علی علی

نامت دوای درد و کلامت شفای دل
استادِ ذوفنونِ مسیحا، علی علی

گاهی شریکِ دردِ تو عیسا، علی علی
گاهی عصای دستِ تو موسا، علی علی

با ذوالفقار ـ تیغِ ستم‌سوزِ «لا» ـ به کف
تنزیه‌کارِ ساحتِ «الّا»، علی علی

شاهینِ تیزبینِ ترازوی خیر و شر
فرمانروای محشرِ کبری، علی علی

پیرِ خرد بدایه به نامِ تو کرد و گفت:
حقِّ مبرهن است همانا علی، علی

آموزگارِ عشق گریبان درید و گفت:
دردا و حسرتا و دریغا علی، علی

شیخان و زاهدان و فقیهان و مفتیان:
حق حق علی علی، یا مولا علی علی

رندان و لولیان و فقیران و صوفیان:
هو هو علی علی، یا هو یا علی علی

«وردِ زبانِ اهل زمانا، علی علی
یکتای روزگار و یگانا، علی علی»

اوج و فرود نغمهٔ نصرت علی، علی
ریحان و روحِ خطِ معلّا علی، علی

یک‌شمّه از کلامِ تو شد چشمه، موج موج
یک‌چشمه از سکوتِ تو دریا، علی علی

دنیا هنوز نام تو را می‌بَرد مدام
دنیا هنوز محو تماشا: علی، علی

دنیا هنوز تشنهٔ شمشیرِ عدلِ توست
آن تلخ‌ترْ شرابِ گوارا، علی علی


یک‌چند بود حضرت زهرا انیس تو
یک‌عمر... آه، تنها، تنها، علی علی

دستِ عقیل سوخت که گویند دشمنان
«با دوست هم نکرد مدارا علی»، علی

گفتیم «در نمازش...» گفتند «در نماز؟
او هم نماز می‌خواند آیا؟ علی؟ علی؟»

حق ـ محضِ حق ـ و این‌همه باطل؟ خدا، خدا
همج‌الرعاع و این‌همه غوغا؟ علی، علی


یاران و زهرِ غَدر، شیاطین و تیغِ کین
ای زخم‌خورده از همهٔ ما، علی علی

بیراهه است و ظلمت، بیراهه است و ظلم
بانگی بزن به خیل رعایا، علی علی

ما مانده‌ایم و معرکه، ما مانده‌ایم و تیغ
ما مانده‌ایم و صف به صف اعدا، علی علی


ای خطِ نورِ لم‌یزلی، تا ابد بتاب
دیروز را بریز به فردا، علی علی

دنیای بی‌تو تودهٔ خاکی‌‌ست بی‌خدا
بعد از تو خاک بر سرِ دنیا، علی علی

امید مهدی‌نژاد
  • ناخوانده