ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر زنان» ثبت شده است

در سرم بچهٔ شش ماهه کشیده‌ست قشون
یک وجب جای نمانده‌ست از این فتنه مصون

سر مگو، دیگ موتورخانهٔ جوش‌آورده
فِس‌فِس سوت بخارش زده از مخ بیرون

هفت اشکوب روان در خطر ترکیدن
هفت رانندهٔ رد داده لب مرز جنون

سر مگو، زنگ‌زده جعبهٔ تقسیم عصب
پالس‌ها زیر خطوط گم و گیجش مدفون

سر مگو، آغل پر قشقرق جغد و خروس
همه بیدار شب و روز ز غوغای درون

قفل سنگین زده بر مساله‌ای حل نشده
گرد غفلت زده بر غلغلهٔ پیرامون

عاشق دیدن صدبارهٔ یک صحنهٔ خاص
تا به پایان برساند مگرش دیگرگون

سر مگو، آتشِ از شدّت سُرخیش بنفش
سر مگو، غبغب افروختهٔ بوقلمون

از «چه می‌دانم» بسیار کف آورده به لب
از دهان‌بندی اگرچند نخورده‌ست افیون

سر مگو، خالق ناکام خیالات محال
متوقّع که محقق شود و کُن فَیَکون

تیغ بر فرق سرم زن که گرفته‌ست رگش
نشت این لوله مگر کم کند از غلظت خون

ببُر این زائده را از تن و بردار و ببَر
سر نمی‌خواهم، اگر مفت بگیری ممنون!

سمانه کهربائیان

  • ناخوانده

دو عدد پیاز و سه حبه سیر و... اجاق او هیجان نداشت
زن خانه دار شکسته ای که برای گریه زمان نداشت

سر دار قالی خود گریست، به خود آمد: این زن خسته کیست؟
که هنوز اگرچه به سن بیست نرسیده، بخت جوان نداشت

شب و زمهریر اسیری و تب عشق موسم پیری و ...
زن شعرهای مشیری و ... خبر از غم اخوان نداشت

نه دمی غزل نه لبی به ساز، غم خسته با دل من بساز!
دل من الهه ی کوچکی که برای جلوه بنان نداشت

نی دختران شبانی ام، که دمی به لب بنشانی ام
-به تنم دمید و دمان نشد،به لبم رسید و دهان نداشت

منم آن صدا که اثیری ام، قمرالملوک  وزیری ام!
که همیشه غرق ترانه شد، که همیشه حق بیان نداشت...

آرزو سبزوار قهفرخی

  • ناخوانده