ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر مدح حضرت علی» ثبت شده است

خیالش باز، شعری بر لبم بی اختیار آورد
که اوصاف علی طبع مرا اینگونه بار آورد

کلاف شعر دارم، سالها کارم غزل بافی ست
دراین بازار آشفته، علی تحسین کند کافی ست

نوشتم شاعرش هستم، عجب وهم و خیالاتی
نوشتم بی علی هیچم، چه توضیح اضافاتی...

به قرآن سر زدم دیدم علی گویا تراز آن است
نوشتم عرش...دیدم مرقدش اعلی تر از آن است

من از شوقش زمین خوردم، ولی مولا بلندم کرد
همیشه یاعلی گفتم، علی از جا بلندم کرد

سَر و سِرّ مرا با او، کسی جز او نمی داند
علی نادیده می بیند،علی ننوشته می خواند

چه بهتر ازهمین اول بگویم حرف آخر را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را

کسی نشناخت حیدر را به غیر از مصطفی وقتی...
گره زد دست خود را سخت در دست خدا وقتی....
...به چشم حاجیان شور تماشا می رسید آنروز
کنار برکه ای دریا به دریا می رسید آنروز

نگاه نافذ احمد، زمین را در تصرف داشت
زمان هم از نبی انگار دستور توقف داشت

نفس ها حبس شد...، در سینه ها خوف و رجا افتاد
بدون همهمه زنگ شتر ها از صدا افتاد

زمینِ گرمِ صحرا از پریشانی سراسر بود
همه باخویش می گفتند آیا حج آخر بود؟!

نبی فرمود بسم الله،ای ارض و سما بشنو!
گواهی باش ای تاریخ! پیغام مرا بشنو

دوباره صحبت از اسرار خلقت می کنم آری
ولی این مرتبه اتمام حجّت میکنم آری

نمانَد زحمت پیغمبران بیهوده، ای مردم!
نه اینکه حرف من باشد خدا فرموده، ای مردم!

نبی همدوش مولا آسمان ها را هوایی کرد
خدا از شاهکار آفرینش رو نمایی کرد

نبی فریاد زد، بر عالم و آدم مسلم شد
علیّ بن ابی طالب، ولیُ الله اعظم شد

برای خاتم پیغمبران جزاو نگینی نیست
شهادت می دهم جز او امیرالمومنینی نیست

شکاف کعبه آیا ماند در نزد شما مغفول؟
طواف مرتضی کردید آری ((حَجُّکم مقبول))

الهی گُر نگیرد آتش خاموشِ بعضی ها
الهی که بسوزد پنبه ی در گوش بعضی ها

پیمبر گفت آری انتظار آمد به سر دیگر
ازین دنیای فانی بسته ام بار سفر دیگر

وصیت می کنم هرکس که من مولای او هستم
بداند این علی هارون و من موسای او هستم

که عقبی بی علی  فانی و دنیا باعلی باقی
غدیر خم به جوش آمد...الا یا ایها الساقی!

امام المتقین، عین الیقین، حبل المتین، حیدر
عَماد الآصفین، شمس المبین، یعسوب دین، حیدر

علی غایب، علی حاضر، هُوالاوّل هُوَالآخِر
علی پنهان، علی پیدا، هُوَالباطن هُوَالظاهر

((اَشدّاء علی الکفار)) قَتّال العرب... یعنی...
جهان از شوکتش فریاد زد: یاللعجب، یعنی...
...خدا وقت تماشایش، دلِ بی طاقتی دارد
خوشا قنبر برای خود چه اعلی حضرتی دارد

پناه آهِ مظلومان کجا فکر خلافت داشت؟
علی بی تاج و مسند نیز بر دلها حکومت داشت

برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است
دلِ مسکین به دست آوردنش فتح الفتوحات است

میان جنگ هم شمشیر او چون تیغ جراحی ست
 اگر خون ریخت،درمان کرد،اعجازش یداللهی ست

ریاضت دیده هم از خاک با جادوگری، زر ساخت
هنر او داشت که از خاک پای خود ابوذر ساخت

عوالم را ببین،آتش علی دریا علی گفته
که حتی دشمنش در وصف او ((لولا علی)) گفته...

علی هرگز نمی بندد به روی هیچ کس در را
کسی از ابتدا تا انتها نشناخت حیدر را

مجید تال

  • ناخوانده

شد صدای هلهله از گنبد اخضر بلند
تا که شد دست علی با دست پیغمبر بلند

باده نوشان غدیری ساغر شادی زدند
تا سر خُم شد به دست ساقی کوثر بلند

پیش جهل این جماعت، عاقبت نشنیده ماند
هرچه عقل آواز حق سر داد بر منبر، بلند

از گلوی ظلم و ظالم آب خوش پایین نرفت
هر کجا شد ذوالفقار حضرت حیدر بلند

پیش بازویش موظف شد به کوتاه آمدن
گرچه بود آوازه‌ی سرسختی خیبر بلند

مثل روز از سخت و سست دست‌هاشان روشن است
کی سرافکنده است فردا؟ کیست فردا سر بلند؟

از میان دست‌های بیعت، اما بعدها
بشکند دستی که شد بر صورت مادر بلند

سیده‌تکتم حسینی

  • ناخوانده

اول ِ ابتدایِ آغاز است
درِ جنت برای او باز است
در مسیرش ملک به پرواز است
همه ی کارهاش اعجاز است
وقت پیکار شیر میدان است
او که همبازی یتیمان است
 
نقطه ی تحت باء بسم الله
شرف لااله الا الله
آسمان پیش قامتش کوتاه
در خیبر برای او پر کاه
دشمن از پیش و پس اگر دارد
ذوالفقار علی دو سر دارد
 
دست و بازوی او نمک دارد
به همه نیت کمک دارد
عشق ما ریشه در فدک دارد
به ولایت هرآنکه شک دارد
برود کعبه را طواف کند
و نگاهی بر آن شکاف کند
 
هر زمان فاطمه کنار علیست
هر کجا هست،بخت یار علیست
ملک الموت، ذوالفقار علیست
جبر حتی در اختیار علیست
آن همه اختیار داشت ولی
بر سر نفس، پا گذاشت علی
 
گفت"یا فاتح" و قرار گرفت
نفس خود را در اختیار گرفت
بعد در دست، ذوالفقار گرفت
جان کفار را دو بار گرفت
بار اول به چشم و ابرویش
بار دوم به تیغ و بازویش
 
ما همه قنبریم و غم بَر اوست
هم دلاور هم اینکه دلبر اوست
خصلت جمله انبیا در اوست
اوست از اول و در آخر اوست
پیش پاهاش کوه خم شده است
هر که با اوست محترم شده است
 
در کمیاب اگر که در صدف است
در نایاب، ریگی از نجف است
جلوی خانه اش همیشه صف است
شاهراه بهشت، اینطرف است
هر که دور ضریح مولا گشت
بی هراس از پل صراط گذشت
 
سعدی و مولوی و بیدل را
حافظ و عنصری و دعبل را
صایب و انوری و مقبل را
همه ی شاعران قابل را
خوانده ام، نزد او کم آوردند
هرقدَر بیت محکم آوردند
 
گوش خلق از علی علی پر شد
سنگ راهش یکی یکی دُر شد
راه رفت و خدا تصور شد
با علی راه ما میان بر شد
تا که پا روی عدل نگذاریم
به ولای علی نظر داریم
 
به خدا عالم یگانه علی ست
حاکم شهر و مرد خانه علی ست
برترین خلقت زمانه علی ست
عدل الله را نشانه علی ست
جورج جرداق وصف او کرده
سند از اهل سنت آورده
 
عشق را در غدیر یافته ایم
و علی را وزیر یافته ایم
سندی بی نظیر یافته ایم
بین دست امیر یافته ایم
آنچه داریم از علی ازلی ست
گل ما خاک زیر پای علی ست
 
با تمامی سربه زیری ها
سربلندیم ما غدیری ها
ختم گردد به خیر، پیری ها
دست ما را اگر بگیری، ها
هیچ سرداری از علی سر نیست
دست بالای دست حیدر نیست
 
راه شیری غبار راه علی ست
ریگ های نجف سپاه علی ست
به خدا که خدا گواه علی ست
شب به شب کوفه در پناه علی ست
کوفه دل را شکست یا سر را؟!
هیچ یک را! نماز حیدر را

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

بی روی علی شعر من آرایه ندارد
بی اذن علی، نطق، درونمایه ندارد
بی نام علی قرآن یک آیه ندارد
بی حب علی دین بخدا پایه ندارد
عمری پدرم گفت که فرزند خلف باش
یعنی که فقط بنده ی سلطان نجف باش

یاسین رخ و رحمان دل و توحید مقام است
با حکم غدیر آمده، پس کار تمام است
"سلطان جهانش به چنین روز غلام است"
ذکر لب مولا صلوات است و سلام است
هم شان علی کیست؟ اگر هست بیاید!
بالاتر از این دست محال است بیاید

هم جاذبه هم دافعه دارد، به تعادل
توصیف گر روی گل او شده بلبل
نقل است که شاعر شده حافظ به توسل
"لاحول و لاقوه الا بتغزل"
ایجاز رباعی ست، بلندای قصیده ست
از دفتر اشعار خدا، بیت گزیده ست

خورشید شده آینه گردان جمالش
خوردند ملایک همگی غبطه به حالش
گشتم، به خدا نیست کسی مثل و مثالش
میراث محمد، صلواتی ست که آلش
کس نیست به جز فاطمه و حیدر و اولاد
با آل علی هرکه در افتاد بر افتاد

تاریخ عرب، فاتح خیبرشکن اش خواند
"او" بود که پیغمبر اسلام، "من"اش خواند
صدآیه ی نازل نشده از دهنش خواند
استاد سخن،فاطمه، صاحب سخن اش خواند
کو آنکه قدم جای قدومش بگذارد
جز او احدی خطبه ی بی نقطه ندارد

برده ست خدا نام از او داخل انجیل
موسی به لبش نادعلی داشت لب نیل
داده ست به فرمان علی گوش، ابابیل
پیغامبری را علی آموخت به جبریل
این ها همگی هیچ، بگو معجزه اش چیست
اعجاز علی اینکه کسی مثل علی نیست

عدل علوی دست عقیل است در آتش
گیرم بزند دشمن او پشت در آتش
لطفش به گنهکار چون آبی ست بر آتش
شاعر! نزند دست بر این شعر تر، آتش
در آتش سوزنده و بی سایه ی محشر
بر چادر زهرا متوسل شو و بگذر

عشق علی و فاطمه تکرار ندارد
جز فاطمه عالم گل بی خار ندارد
جز با در این خانه، گدا کار ندارد
این خانه دری دارد و دیوار ندارد
در کوچه ی باریک علی آه...چه ها شد
هر بار گدا حاجتی آورد، روا شد

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

یکه بود و بی‌حریف، این شد که لشگر باب شد
لشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شد

تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت
در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد

هیبتش را چون مؤذن داخل محراب دید
ابتدای هر اذان "الله اکبر" باب شد

شیعیان توحیدشان را در ولایت یافتند
در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد

اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی‌ست
ختم قرآن بین ما از جزء آخر باب شد

گفت پیغمبر "انا علمٌ علیٌ بابها"
در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!

هر چه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟
آخرش حیدر امیرالمؤمنین ارباب شد


محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

حق روز ازل کل نعم را به علی داد
بین حکما حُکم حَکم را به علی داد

معنای یدالله همین است و جز این نیست
کاتب که خدا بود قلم را به علی داد

می‌خواست به تصویر کشد قدرت خود را
در معرکه شمشیر دو دم را به علی داد

عمّال شیاطین همه ماندند تهی‌دست
تا احمد محمود علم را به علی داد

یاران ولایت به خدا اهل بهشتند
الله کریم است، کرم را به علی داد

هر مملکتی تابع فرمان امیری است
ایران، دلِ افتاده به غم را به علی داد

از نسل علی یک علی آمد به خراسان
یعنی که خدا کل عجم را به علی داد

کوچک‌تر از آن است عجم فخر فروشد
گو حیدری‌ام، یار دلم را به علی داد

سبقت بگرفت اُمّ علی ز اُمّ مسیحا
روزی که خدا حق قدم را به علی داد

مملوک ببین مالک دین در شب میلاد
تنظیم سند کرد و حرم را به علی داد

بودی همه اشراف عرب طالب زهرا
طه گهر عهد قدم را به علی داد

بگذاشت کف فاطمه را بر کف حیدر
با فاطمه شش دنگ ارم را به علی داد

از یمن همین وصلت فرخنده کلامی
حق زینب آزاده‌شیم را به علی داد

ولی‌الله کلامی زنجانی

  • ناخوانده

ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده
جز او کسی به جای پیمبر نیامده
جز او برای فاطمه همسر نیامده
از کعبه جز علی احدی در نیامده
یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده

هر کس غلام فاطمه شد در پناه اوست
شاهی که عرش دوش نبی جایگاه اوست
در معرکه سلاح نبردش نگاه اوست
این گیسوی سیاه که تنها سپاه اوست
بر شانه اش سیاهی لشکر نیامده

اولاد مرتضی همه ذاتاً مطهرند
قرآن ناطقند، شفیعان محشرند
شاهان روزگار غلامان قنبرند
خدّام عرش گوش به فرمان حیدرند
دور و برش که قحطی نوکر نیامده

ابروش وقت جنگ کم از ذوالفقار نیست
دنیا به جنگش آمده و بی قرار نیست
در مکتبش ضعیف کشی افتخار نیست
کرار که در مبارزه اهل فرار نیست
این کارها به فاتح خیبر نیامده

هرگز نمی شود علم عشق سرنگون
عشقش کشیده است دلم را به خاک و خون
پایان کار عاشق او چیست جز جنون؟
او گرد خاک پای علی شد که تا کنون
سردار مثل مالک اشتر نیامده

گرچه نبی نبود، وصی نبی که بود
مسند نشین بی بدل این اریکه بود
مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود
باید خدا شوی که بفهمی علی که بود
کاری که از بنی بشری بر نیامده

در حال احتضار ولی فکر قاتل است
مولای ما نمونه انسان کامل است
بی مهر او تمام عبادات باطل است
آدم بدون عشق علی مشتی از گل است
حیف از دلی که در بر دلبر نیامده

دشمن هم از عنایت تو بی نصیب نیست
در کشور تو هیچ غریبی غریب نیست
بیچاره ای که در دل زارش شکیب نیست
با اینکه فکر آیه «أمّن یجیب» نیست
از بارگاه لطف تو مضطر نیامده

بر راه کفر سد زده دیوار تیغ تو
اصلاً هدایت است فقط کار تیغ تو
هو، حق، علی مدد، همه اذکار تیغ تو
دیدیم هر که رفت به دیدار تیغ تو
با سر فرار کرده… ولی سر نیامده

استاد در فنون نبردی ابوتراب
فرمانروای کشور دردی ابوتراب
حتی به مور ظلم نکردی ابوتراب
گفتم هزار مرتبه مردی ابوتراب
با تو هزار مرد برابر نیامده

شد در غم تو چشم هزاران یتیم تر
بعد از تو می شوند یتیمان یتیم تر
من از ازل اسیر تو ام یا قدیم تر
ای خانواده ات همه از هم کریم تر
از سفره ی تو پر برکت تر نیامده

حامد تجری

  • ناخوانده

خدا می خواست تا تقدیر عالم اینچنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد

خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیده ی روح الامین باشد

خدا می خواست از رخساره ی خود پرده بردارد
خدا می خواست تا دست خودش در آستین باشد

علیٌّ حُبّهُ جُنّه ، قسیمُ النّار والجَنّه
خدا می خواست آن باشد، خدا می خواست این باشد

علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
به پیغمبر نشانش داد تا حقّ الیقین باشد

به جز نام علی در پهنه ی تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد

به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد

مرا تا خطبه های بی الف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبه ی بی نقطه ی تو نقطه چین باشد

مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن
غزل های تو بی اندازه باید دلنشین باشد

غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد

احمد علوی

  • ناخوانده

روز و شب بر لب خود آیه ی لبخندی داشت
در فراوانی غم ها دل خرسندی داشت

عرش از روز ازل خانه ی او بود ولی
در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت

از در قلعه بپرسید خودش خواهد گفت
فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت

شرط توحید حقیقی ست ارادت به علی
هر که شد بنده ی مولا چه خداوندی داشت

مادرم در شرف مرگ فقط گفت: علی
پدرم موقع مردن به لبش پندی داشت...

که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش
پسرم! طالب فرزند ابوطالب باش

احمد علوی

  • ناخوانده
گر شود کافه‌ی مردم به حساب آلوده
قهوه‌ی چشم تو فالی‌ست به خواب آلوده

زودتر می‌شکند توبه‌ی خشک از آن روی
سر سجاده کنم لب به شراب آلوده

نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف، کتاب آلوده

زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم
تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده

دامن عصمتم از گرد عبادت پاک است
نشود بنده‌ی حیدر به ثواب آلوده

زآشنایان چه توقع ز غریبان چه ملال
در محیطی که نشد بحر به آب آلوده

معنی از خیر گذشتن به درش بگذر باز
حیف از آن لب که بگردد به عتاب آلوده

محمد سهرابی
  • ناخوانده