ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

بهترین شعرهایی که شاید نخوانده‌اید

ناخوانده | گنجینه شعر معاصر

اگر جایی با هشتگ #لاادری مواجه شدید، یعنی اسم شاعر را نمی‌دانیم؛
شاعر را که شناختید به ما هم خبر دهید...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فراز ملکیان» ثبت شده است

کسی نیامده او را علی جواب کند
علی به سمت گدایان، خودش شتاب کند
کسی که روی علی ذره‌ای حساب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
علی فقط که علی نیست، چارده نور است
از او جدا شدن از هفت پشت ما دور است

برای دایره‌ی شاعران بی تکرار
شده است خطبه‌ی بی‌نقطه، نقطه‌ی پرگار
در اولین خم زلفش اسیر شد عطار
هزار شاعر مضمون سرا هزاران بار
خیال وصف علی را قلم به دست شدند
شراب عشق علی را نخورده مست شدند

علی، علی است و زهرا شناسنامه‌ی اوست
شروع او حسن است و حسین ادامه‌ی اوست
صفات خاص ملائک صفات عامه‌ی اوست
من از خودم که نمی‌گویم، این چکامه‌ی اوست
برای او و خدا، دل، شریک قایل نیست
میان عاشق و معشوق، هیچ حائل نیست

که گفته روی زمین قرن‌هاست گم شده‌ایم؟
نه! ما مجاور کوی صد و دهم شده‌ایم
مسافر نجف و کربلا و قم شده‌ایم
مبلغ جریان غدیر خم شده‌ایم
غدیر از نظر شیعه عیدالاعیاد است
خدا ولایت خود را به شیعیان داده است

به هر که عاشق او شد اسیر می‌گویند
به دست‌های علی دستگیر می‌گویند
و اهل عرش، علی را امیر می‌گویند
هنوز جن و ملک از غدیر می‌گویند
جماعت این دو سه خط را ولی نمی‌فهمند
که چیزی از درجات علی نمی‌فهمند

علی که بود؟ نه می‌دانم و نه می‌دانی
محب او چه عرب باشد و چه ایرانی
چه آشکار سلامش کند چه پنهانی
چه در سلامت کامل چه در پریشانی
جواب می‌شنود از علی: سلام علیک
اگر مرید مرامش شدی بگو لبیک

به پاست تیر و علی روی پاست وقت نماز
نماز اوست زکات و گداست غرق نیاز
دهان کعبه از این کارهای او شده باز
که در نهایت ایجاز می‌کند اعجاز؟
به جز علی، که هر انگشت او هنرمند است
برای او در خیبر به تار مو بند است

اگر که دشمن او تیغ را غلاف کند
علی که جنگ ندارد، چرا مصاف کند؟
عمر به خوبی او باید اعتراف کند؟!
رواست کعبه نجف را اگر طواف کند
کجا شبیه به نهج البلاغه آمده است؟
کتاب‌های جهان را کسی ورق زده است؟

ستاره‌ای است برای خودش ابوریحان
ولی کنار علی می‌شود ابوحیران
که گفته نام علی نیست داخل قرآن؟!
هزار بار بخوان از شروع تا پایان
قسم به نقطه‌ی زیرین باء بسم الله
علی است معنی قرآن، سخن کنم کوتاه

ستاره روزنی از وصله‌ی عبای علی است
روایت است سماوات زیر پای علی است
به عرش رفته محمد، پی خدای علی است
به نقل قول، صدای خدا صدای علی است
قرار شعر بر این شد سخن شود کوتاه
چه "یا علی" بنویسم چه "فی امان الله"

محمدحسین ملکیان
  • ناخوانده

در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد
ترس از رقیب بود که آخر زیاد شد

اینقدرهام نصف جهان جمعیت نداشت
با کوچ او به شهر مهاجر زیاد شد

یک لحظه باد روسری‌اش را کنار زد
از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد

هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت
هی کار شاعران معاصر زیاد شد

از بس که خوب‌چهره و عالم‌پسند بود
بین زنان شهر سر و سِر زیاد شد

گفتند با زبان خوش از شهر ما برو
ساک سفر که بست مسافر زیاد شد

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

گریه‌ام در حرم از روی پریشانی نیست
که پریشانی از آداب مسلمانی نیست

در طوافند چنان موج کبوترهایت
که در این سلسله انگار پریشانی نیست

دست خالی‌ست کسی که به حرم می آید
اول صحن نیازی به نگهبانی نیست

عربی آمده پابوس تو و می دانم
همه‌ی حسرتش این است که ایرانی نیست

شمس تبریز، مراد دل مولاناهاست
در دل ما که به جز شمس خراسانی نیست

گریه کردم که بدانند همه، از من و تو
هیچ یک اهل نظربازی پنهانی نیست

یک نفر بین من و توست که نامش عشق است
مگر او اهل گذر باشد و می‌دانی... نیست

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد
پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد

عده‌ای را ضریب منفی داد، عده‌ای را به هیچ قسمت کرد
تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذره‌بین باشد

یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ
خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوش‌نشین باشد

یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید
سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد

یک نفر فارغ از معادله‌ها، بی‌خیال تمام مشغله‌ها
روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطه‌چین باشد

در جواب کسی که می‌گوید، پدر از جنگ دست پر برگشت
هر دو تا آستین او خالی‌ست، تا جوابش در آستین باشد

هم‌قطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ
حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده

صلح وقتی به معنی صلح است، که پذیرنده سنگری دارد
و اگر صلح را قبول نکرد، پشت گرمی به لشگری دارد

و اگر پرچم سفید نداشت، یا به یاران خود امید نداشت
سر به زانوی غم اگر که گذاشت، دامن مهر مادری دارد

دامن مادری اگر که نداشت، چاره دیگری اگر که نداشت
باز در اوج بی کسی هایش، سر در آغوش همسری دارد

سنگری نیست، لشگری هم نیست، چند وقتی ست مادری هم نیست
پشت این مرد ظاهرا خالی ست، نه... که در پشت خنجری دارد

همه درها به روی او بسته، همه درها به روی او بسته
همه درها به روی او... اما همچنان رو به غم دری دارد

زنی آمد میان بیت نشست، کاسه زهر را گرفت به دست
به خیالش که خانه تاریخ، شیشه های مشجری دارد

هرچه گشتم میان باطل و حق، هیچ حرفی به غیر جنگ نبود
ای لغت نامه ها قبول کنید صلح معنای دیگری دارد!

محمدحسین ملکیان

  • ناخوانده